امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

من و وروجک هام

خواهر برادر شیشه ای😙😙

تا قبل از تولد مهرانا هرررررر ترفندی برا شیشه ای شدن امیررضا ب ذهنم میرسید پیاده کردم اما موفقیت امیز نبود و امیررضا پاک پاک بود😂😂😂😂😂 بعد از تولد مهرانا رغبتش ب شیشه نمایان شد و من خوشحال بودم ک حداقل با این روش روزانه دو سه لیوان شیر نوش جون میکنه اما بازم ناکام موندم و گلپسرم شیشه رو فقط با محتوای شربت و عرقیجات مینوشن!!! و با هر شیشه شیری ک برا مهرانا درست میکنم ک ایا بخوره یا نخوره امیررضا سهمیه شیشه ش رو داره ب قول خودش شیشه شیرین😂 جدیدا تا برا امیررضا شیشه درست میکنم مهرانا هم گرررریه ک منم کاملا و دقیقا عین شیشه داداشی میخواد یعنی دراصل شیشه داداشی میخواد و من برا رفع هرگونه اصطحکاک کاملا مثل شیشه داداشی براش درست ...
9 مرداد 1398

وروجک ها و عینک افتابی

امیررضا اونقد ک عمو پورنگ رو دوست داره و اینقققد ک‌کلیپ هاشو دنبال میکنه دیگه عمو شده جزیی از خانواده مون و اونقدی ک ماکلیپاشو میبینیم عمو پورنگ‌ نگاه نمیکنه😂 یه شخصیت داره ب اسم برفک‌و گاهی میچرخه و شعر میخونه.. من برفک شیطونم... تصمیم داشتم برا تابستون و خورشید و سفر و.. برا وروجک ها عینک افتابی بگیرم..همینکه رفتیم عینک فروشی امییررضا خودش عینکشو انتخاب کرد و بقول خودش عینک برفک‌ شیطونو میخوام😂😁 و برا جلوگیری از اختلافات خواهر برادری هردو رو یک‌مدل گرفتم اما چون دو تا یکرنگ‌ نداشت یکی قرمز و دیگری مشکی گرفتم عینکاتون چشم میزنید و کلیپ عمو پورنگ میزارید و با برفک میچرخید و شادی میکنید ...
7 مرداد 1398

غلت خوردن خواهر برادری تو خواب😂😍

شبهااونقد غلت میخورین ک من دیگه میون دو تایی تون جام نمیشه و مجبورم ب صورت افقی کنارتون بخوابم و نقل مکان کنم اونقد میچرخین و میچرخین و میچرخین ک اخرش بهم دیگه میخورین و باید دست و پاتونو از شکم و کمر هم دیگه جدا کنم😂 عشق منید شماهااااا ...
5 مرداد 1398

دنیای خواهر برادری😙😙

عشقوووولانه های مامانید شماهااااا😙😙😙😙😙😙😙😙 ریزه میزه هاااای مامانید شماهااااااا😙😙😙😙 بمب انرژی خونه ایددددد شماهاااااا 😙😙😙😙 هر روز ک میگذره و بزرگ و بزرگتر میشید شیرین کاری هاتون بیشتر میشه و از طرفی همدستی تون تو کار خرابی ها و اتحادتون برای انجام نبایدها بیشتررر میشه و از طرفی هم هرچقد باهم خوب هستین ولی همونقدم رقیب همید و یه لحظه نمیشه ازتون چشم برداشت😂 تا قبل از یک سالگی مهرانا اوضاع ب نسبت بهتر بود و همینکه ب امیررضا توجه میکردیم و سرگرم بازی باهاش میشدیم مهرانا هم خوشحال و سرگرم بود اما دیگه کم کم از این خبرا نیست و هر بازی ک با داداشی انجام میدیم عییینشو خواهری میطلبه مثلا باامیررضا گرگ ب...
27 تير 1398

بیدار باش ب وقت مهرانا گلی❤

تا چند وقت پیش باید مراقب بودم یوقت امیررضا خواهری بیدار نکنه و مدام بش میگفتم اهسته آجی خوابه اما جدیدا امیررضا روخیالی نیست و باید چار چشمی مراقب مهرانا باشم ک یوقت داداشی رو بد خواب نکنه اخه همینکه از خواب پا میشه و خیالش راحت میشه ک من هستم میره سراغ داداشی و پتوشو میکشه و صداش میزنه اَیی..اَیی(امیر) و دست و سرو وصورتش میزنه و میخواد هر جوری هست بیدارش کنه 😂😂😚😚😂😂😂 جالبه ک میدونه کارش شیطنت بازیه و موقع رفتن سراغ داداشی با خنده شیطونی نگاهم‌میکنه و منتظره بهش بگم کجا؟؟و تا اینو بگم سررررررریع چار دست و پا و با خنده میره سمت داداشی و وقتی پتو رک میکشه و امیررضا تکون میخوره مهرانا سرشو میزاره رو تشک و یع...
24 تير 1398

خونه بازی کم کم داره تکراری میشه

تا این مدت خونه بازی خیلی خوب بود وحسسسسابی ازتون انرژی می گرفت و بحدی ک تو راه برگشت مهرانا از خستگی میخوابید و امیررضا هم ازشدت گرسنگی و خستگی تا رسیدن ب خونه فقط بهونه میگرفت و دیگه انرژی براش نمیموند اما کم کم براتون تکراری شده و دیگه فقط سرگرم میشین و بعد از یک ساعت ک میزنیم بیرون همچنان پرانرژی و شادابین و بازم نیاز ب بازی جدید دارین و مجبوریم شبها هم ببریمتون پارک تو این لحظه مهرانا یک سال و بیست روز و امیررضا دو سال و ده ما سن داره ...
23 تير 1398

مسجد محله🕌

رفتن ب مسجد محله برای نماز مغرب و عشا جز برنامه هر روز تابستون یا نهایت یک روز در میونه خداروشکر مسجد رو خیللللی دوست دارین و از شوق برای برگشت ب خونه با وعده و قول دوباره اومدن میاریمتون😚😚 برا این از مسجد خوشتون میاد چونکه هم فضاش خییییلی بزرگ ودلبازه..هم هوای متعادلی داره...هم بچه های همسنتون زیادن و هر روز با کللللی بچه بدو بدو و بازی میکنید مهرانا تموم سرگرمی ش اینکه اولا مهر و تسبیح های خانم های نماز گزار رو برداره و فرار کنه😂😂 دوم اینکه از بین پرده بین خانمها و اقایون مدام بره و بیاد😁😁 و کللل مسجدو تاتی تاتی میکنه😚😚😚 ماشالله هزار ماشالله اونقد خوشرو و خن...
23 تير 1398

‌کارتون بازی❤

این روزا یه سرگرمی جدید پیدا کردین و اون بازی با کارتونه هر دو روز یکبار بابا از سوپر مارکت محله براتون کارتون میاره و شما اونقققققد باهاش بازی میکنید تا حسابی پاره پوره بشه و بره زباله و کارتون جدید بیاد میرید تو کارتون قایم میشین و در رو خودتون میبندین...توش میشنید و دور خونه چرختون میدیم..با اره و وسایل نجاری ک دارین گوشه هاشو میبرید..سوراخ سوراخش میکنید و کللللی سرگرمی دیگه روان شناس ها همیشه ب کارتون بازی توصیه کردن و ووووواقعا هم سرگرمی خیلی جذاب و مفیدیه براتون❤❤ ...
21 تير 1398

پنج روز بعد از تولد و شمع فوت کردنا😂

چند روز بعد ازجشن تولد عکسایی ک باهاش تزیین کرده بودمو زدم ب درب بالکن ک تو اتاقتونه و با هر بار دیدنش چققققد خوشحال میشین😚😚 و اینکه تا الان ک پنج روزی گذشته ما هر روز عصر شمع روشن میکنیم و تولد میگیریم😂اونم بدون هیچی و فقط بصرف شمع و کبریت و حضور گرم خودمون😂😂😁😁 👇 ...
13 تير 1398