امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

من و وروجک هام

آش نذری 😙مهرانا خانوم😚

تو بارداری مهرانا اون زمان ک دیابت بارداریم ب ۵۰۰رسیده دست ب دامان اهل بیت شدم و نذر کردم اگه بسلامتی فارغ شدم و گلدخترم بسلامتی بدنیا اومد یکی از روزهای محرم نذری بر کنم و امسال قسمت شد ک روز حضرت علی اصغر(ع) به تعداد ۵۰سطل و ۳۰کاسه کوچیک آش به همسایه ها و موکب سر کوچه بدم برا پخت و پزش از خانم همسایه کمک خواستم تو پخت نذری دوست داشتم بچه ها هم کمک کنن ک یادشون بمونه بهمین خاطرم برا ریختن رشته و اسیاب کردن نعناع خشک و حتی بر کردن نذری و.. ازشون کمک گرفتیم و مشغولشون کردیم اینجا مهرانا خواب بود و تا بیدار شد برا یادگاری ازش عکس گرفتم ک بزرگ‌ شد نگه پس اصل کاری کو؟؟؟😂 تیام و امیررضا ک همی...
21 شهريور 1398

بهترین مسجد بزرگترین و خلوت ترینه😘😘

از اونجا ک‌ شب اول محرم و مراسم مسجدِ مسجدالنبی مهرانا خیلی اذیت میکرد تصمیم گرفتین هر شبو یک مسجد بریم ک هم با انواع مراسمات اشنا بشیم و تنوعی باشه هم اینکه برای بقیه مناسبت ها بدونیم کدومشون بیشتر به دلمون میشینه و از همه مهم تر بدونیم بچه ها کجا راحت ترن ک شبهای بعدم همونجا بریم و مسجد جامع از همه جا به نسبت بهتر بود هم مراسم پر محتوایی داشت هم چون خلوت بود و فضا خیییلی بزرگ بچه ها حسابی بازی کردن و هم اینکه قسمت خانم ها و اقایون با دیوار جدا شده بود ک دیگخ این بهتررررررررین امتیاز بود😍 و تو زمان مراسم منم همش یه گوشه نشستخ بودم و هم نگاه وتوجه م ب بچه ها بود هم مراسم دو سه شبی اونجا رفتیم و دو شب هم ر...
21 شهريور 1398

شب اول محرم

محرم سال گذشته مهرانا نوزاد قنداقی بود و امیررضا هم کوچیکتر اصلا پیش نیومد ک حتی یک شب هم تو مجلس امام حسین شرکت کنم و چون میدونستم همین نگه داری از بچه ها بیشترین اجر رو داره خونه نشین بودم اما امسال خداروصد مرتبه شکر بیشتر از اینکه ما مشتاق رفتن ب مسجد و مجالس اهل بیت باشیم بچه مشتاقن و ذوق و شوق دارن و از عصر ک میشه بهونه بیرون رفتن میگیرن روز اولی ک موکب ها شروع کردن ب پخش صدا و نصب پرچم و.. برا امیررضا خیییلی جالب بود و میخواست کل روزو اونجا باشه مهرانا هم ک‌فک میکرد تولد یا عروسیه و با ریتم مداحی دست میزد و وسطاش با دهنش فوت میکرد یعنی اینکه تولدشون مبارک😂😂😂😂 برنامه شب اول و اکثر روزهای دیگه ای...
17 شهريور 1398
1