امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

من و وروجک هام

همدستان خرابکار😂😂😙😙

متهم ردیف اول امیررضا ک در لباسشویی باز کرد😂😂 متهم ردیف دوم مهرانا ک تموم وسایل اطرافو ریخت تو لباسشویی..از دمپایی اسپزخونه تا قاشق و چنگال😂 این عکس زمانش دو و ربع شبه.. هردو بی خواب شده بودن😙😙 ...
13 تير 1398

عکسایی ک قرار بود روی کیک تولدتون باشه😙😙

اول تصمیم داشتم برا روی کیک تولدتون عکس خودتونو چاپ کنم اما حس کردم هنوز متوجه نمیشین و این ایده رو گذاشتم انشالله برای سال اینده این عکسا رو هم ب همین نیت گرفتم پشت صحنه عکسا خیلی باحال بود😂😂هرچی عروسک واسباب بازی و بزن و برقص و هنرنمایی داشتیم رو کردیم ک فقط چند لحظه بشینید و نگاهاتوت ب یه سمت باشه خیییلی خندیدیم😂😂اخه مدام یکی تون میخواست یه چیز برداره و.. با کلی بند و بساط موفق ب گرفت گرفتن این عکسا شدیم😂😁😉😙 ...
12 تير 1398

آجی دختر پادشاس😂

جدیدا هر جا جمله ای و کلمه ای بشنوی میخوای ک یجوری بکارش ببری بیشتر هم تحت تاثیر برنامه محله گل و بلبل عموپورنگ و شعرایی ک برات میخونمی مثلا گاهی ب اجی میگی دختر پادشاه😁😁 تواین‌عکس رفتین خونه بازی و اجی رو نشون بچه ها میدی میگی این اجی منه.‌. دختر پادشاه..اسمش مهراناست.😂😂😂 یا مثلا تو برنامه محله و بلبل۳ یجا ملکه با یه حالت خاصی میگه افسووووون و تو هم گاهی بمن میگی افسوووون😂😂 خیلی باحالی😂 عشق مامان😘😘😘 اینجا مهرانا یازده ماه و امیررضا دوسال و نه ماه سن داره ...
4 تير 1398

تابستون و خانه بازی👐👣

تابستون چون هوا خیلی گرمه نمیشه ببرید پارک و بجاش میریم خانه بازی و یک ساعتی رو خوش میگذرونین چون میتونید راحت بازی کنید و هوای محیط خنکه خییییلی بهتون خوش میگذره و ماهم راحت تریم تقریبا برنامه یک روز در میونه😙 از میون بازی ها امیررضا استخر توپ و ترامبولین و پارک بادی رو ترجیح میده و مهرانا هم خونه سازی و لوگو و وسایل اشپزخونه😙 ...
31 خرداد 1398

دید و بازدید عید فطر۹۸

اینروزا حسابی مشغول دید و بازدید عیدیم و داریم این سنت قشنگ رو ادا میکنیم و انشالله سال به سال و نسل ب نسل پر شکوع تر برگزار بشه😙😙 گاهی برا انجام کار خونه مجبورم بزارمتون پای تی وی و یک دو ساعتی پاش باشین و چون نور تی وی برا چشماتون ضرر داره تا جایی ک بتونم چراغا رو روشن میکنم و نورشو ب تعادل میرسونم تو دید و بازدیدها و موقع پذیرایی کردن امیررضا حسابی اقا میشه و شکلات و شیرینی و قنادی و پیش دست ها رو خودش تعارف میکنه و حتی زحمت گل میزها باهاشه😁😂 عشق مامان مثلا بزرگ شده و قبل از اومدن مهمون میگه مامان خونه رو تمیز کنیم الان مهمون میاد و اگه اجی خوراکی بریزه رو زمین میگه اججی الان مهمون میاد نریز!!! تو این عکس منتظر اومدن...
30 خرداد 1398

وقتی بی خواب میشین و راه درمونش پارکه😂

یه شب بی خوابی اومده بود سراغتونو ب هر روشی نمیشد شمارو خوابوند خاموشی زدیم..خودمونو ب خواب زدیم..وعده فردا و خواب و بیداری دادیم هیچ کدوم اثر نداشت تا اینکه ب بابا گفتم ببریم پارک یکم بدون خسته بشن و اینطوری هم بچه ها خسته میشن هم زحمت ما کمتره و خلاصه راهی شدیم یک شب تا سه صبح پارک بودیم و بر خلاف تصورمون خیلی از خانواده های بچه داز اونجا بودن و بچه ها مشغول بازی چون پارک حفاظت شده ای هست و تمام شبانه روز نگهبان داره همه ساعت های شبانه روز امنیت خاص خودشو داره خلاصه اینقد بدو بدو کردین و از وسایل بالا پایین رفتین ک حسابی خسته شدین و نرسیده ب خونه خوابتون برد😚😂 روزهای تابستون تا خود شب خیلی گرمه...
28 خرداد 1398

اولین و اخرررررین تجربه مهدکودک رفتن😘😘

تصمیم گرفتم برا پر کردن اوقات تابستون و تنوع لحظات و اینکه مدام تو خونه نباشین وخسته بشین تابستون مهد ببرمتون واولین گزینه موسسه کودک خلاق بذهنم رسید بعداز کلی امروز و فرداکردن روز رفتن فرارسید و هر طوری بودرفتیم اخه اینروزا متاسفانه سردردهای مامان باز شروع شده و شدید تر شده و روزی ک میخواستیم بریم مهدحال خوشی نداشتم اما چون از صبح قولش رو ب امیررضا داده بودم و طول روز مدام میپرسید مامان حالا کجا میخوایم بریم؟؟مامان پس کی میریم مهد کودک؟؟و..دلم نیومد ک نبرم و با چندتا مسکن سرپا شدم و راهی شدیم بدو ورود هر دوتون از دیدن اونهمه بچه و اونهمه وسایل بازی و دیوارهای رنگارنگ کلی ذوق کردین مهرانا ک تموم...
24 خرداد 1398