امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

من و وروجک هام

هیس!!!خواهر برادری امتحان دارن😂😂

این عکس ساعت شش ونیم صبحه و ما داشتیم تو اتاق صبحونه میخوردیم و برا رفتن ب مدرسه اماده میشدیم ک یهو هر دوتون اومدین تو اتاق و صورت نشسته کتاب گرفتین دستتون و شروع کردین ب ورق زدن و مثلا خوندن گفتم امیررضا!!مامان صبحونه میخوری؟؟ گفتی مگه نمیبینی من امتحان دارم😅😅😂😂 هرکاری هم ک برادری انجام میده خواهری تکرار میکنه😄😄😄😄 فیلم این لحظات رو هم گرفتم😂😄🥰 ...
2 آبان 1398

ویروس تب و ضایعه پوستی سوغات زائرین اربعین😅

هر سال بعد از روز اربعین امام حسین و برگشتن زایرها از کربلا طیف بیماری و مریضی و انواع ویروس ها تو کل کشور مخصوصا ما خوزستانی ها شیوع پیدا میکنه.. ما بچه دارها رو یک هفته ده روزی درگیر میکنه... امسالم مثل هر سال با برگشتن اولین زایرها بچه ها مریض شدن... از امیررضا شروع شد...تب شدید و بی حالی..بطوری ک تموم دهنش افت زد و کل بدنش دونه گرمی.. دارو ک گیاهی چ شیمیایی ب هییییچ وجه نمیخوری بهتره بگم هییییچی نمیخوری چ غذا چ اب‌.چ دارو.. سه روز گذشته و حسابی لاغر و زرد و بی حال شدی مامان دورت بگرده عزیزم امروز ک اومدم جوراب پات کنم دیدم تموم انگشتای پا و کف تاول زده این از شدت تب زیاده بعد ب دکتر زینب پیام دادم ...
1 آبان 1398

شهربازی تو فصل مدارس جنگی ب دل نمیزنه

ب قرار همیشه ک ماهی یکبار تا دو بار میریم شهربازی اینبارم رفتیم اما ب برکت مدرسه رفتن و تخلیه همه انرژی تون چندان ذوق و شوقی نشون ندادین و موقع برگشت خیلی منطقی س و بی گریه و زاری برا بیشتر موندن و بازی کردن سوار ماشین شدین 🤣😅 پارکم خییییلی خلوت بود ب حدی ک اولش فک کردیم وسایل بازی تعطیلن اما تقریبا انگشت شمار بودن بچه ها ...
15 مهر 1398

مثلا فردا امتحان دارن🤣

مثلا امیررضا امتحان داره و داره میخونه مهرانا هم ک اینروزا افتاده رو دور تقلید از داداشی و اونم کتاب ورداشته و داره میخونه😂😅 تو خونه و مدرسه یهو امررضا رو جو میگیره و میاد میگه چخبرتونه اروم تر !من فردا امتحان دارم😅😂 و اکثر مواقع امتحان مطالعات اجتماعی داره😅😂🤣 مهرانا هم تا میبینه داداشی کتاب ب دست گرفته اونم یه کتاب برمیداره و میگه هیسسسس و میره سرشو میکنه تو کتاب😂😂 بچه فرهنگی ک میگن همینااااان🤣🤩😂 ...
13 مهر 1398

اولین تجربه شن بازی خواهر برادری

پارسال از کنز برات شن رنگی گرفتم اما چون مناسب سنت نبودخیلی خوشحال نشدی و برا همیت قایمش کردم تا بوقتش رونمایی بشه وقتشو امروز حس کردم ک شبش از نه شب خوابیدین وصبح کله سحر پاشدین و بخاطر گرمای هوا حبس تو خونه شدین ورو مخمووووون بودین و یهو شن بازی رو نمایان شد تا دو روز فقط سرگرمش شدین البته مهرانا از جنس و حالت شن اصلا خوشش نیومد و حس میکرد کثیف میشه اما امیررضا بجای هردو بازی کرد کلی باهاش اشکال مختلف میسازه و سرگرم شده انشالله همیشه خوش باشین بهترین هستین و بهترین ها رو براتون میزارم❤❤ ...
2 شهريور 1398

اولین تجربه اب بازی و استخربچه ها😚😚

خانه بازی فرشته ها استخر کودکان زده و یکروز ب طور اتفافی رفتیم و خیییلب خوشتون اومد تا قبل از سفر امیررضا از اب و خیس شدن لباس و پا و رفتن تو اب بیزار بود و تا یه ذره لباسش خیس میشد واویلا میکرد چند بارم ب بابایی گفتم بهش یاد بده بره تو اب و... اما بی تاثیر بود‌..تا اینکه خودم وارد صحنه شدم و چند باری رو باهم اب بازی کردیم و از همه بیشتر تو دریای بابلسر کلی باهم بازی کردیم و ار ز اونجا بود ک اب دوست شد و حالا دیگه مدددددام دلش میخواد بره دریا و اب و استخر مهرانا هم ک شکر خدا از همون اول اب دوست بود و همین امسالم تو دریا و اب چشمه و رودخونه کلی بازی میکرد و بزووووور جداش میکردیم لذت اب بازی هم ب اینه ک مثلا دمپایی اجی بر...
26 مرداد 1398