امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

من و وروجک هام

خانم راننده

تو راه برگشت از مدرسه بودیم و امیررضا خوابید تورو یه لحظه دست بابایی دادم ک امیررضا رو راحت روی صندلی کنار خودم بخوابونم دیدم حسابی کیف کردی و خندونی منم فرصت مناسب دیدم و دست ب گوشی شدم ای جوووونم خانم راننده انشالله چرخ روزگار همیشه به خوشی برات بچرخه ...
26 آذر 1397

اولین تجربه رورووک سواری مهرانا گلی😙😙

اولین تجربه نشستن طولانی مدت (حدودا ده دقیقه)توی رورووک😇 امیررضا خان با بابایی رفت بیرون و منم از فرصت استفاده کردم..اخه عجیییییییب ب رورووک حس مالکیت داره😆😆😆 مهرانا گلی من الان ۵ ماه و بیست و چهار روزشه😙 قررررربون قدو بالات برم یعنی میرسه اون روز ک مثل دادادشیت بدو بدو کنی و صحبت کنی😙😙😙😙😙 این سن هنوز نمیتونی خوب تو رورووک بشینی و حتی پاهاتم ب زمین نمیرسه بخاطر همین من بهش یه طناب بستم و در حینی ک نشستی با طناب دور خونه حرکتت میدم😙 ...
25 آذر 1397

دلچسب ترین خواب👈خواب بعد از مدرسه

تایم صبح ک هستیم زنگ اخر تو مدرسه ناهارت رو میخوری و از شدت خستگی و بازی سوارماشین ک بشی خوابت میبره وتا ساعت سه ظهر خواب عمیق میری و بعد از اون ما بیدارت میکنیم ک خواب شبت بهم نخوره😙😙 تایم ظهرم تموم تلاشمون اینکه تو ماشین خوابت نگیره ک خواب شب بهم نخوره‌‌.‌گاهی ک خیلی خسته اس یکسر میخوابی تا ۷صبح و گاهی هم توراه خوابت میبره ودوازده شب ک ما میخوایم بخوابیم شاد وشنگول بیدار میشی و تا۴ صبح پرانرژی 😣😣😣 فدای چشمای بسته و چهره معصومتون بشم ک تو خواب چ ارامشی ‌دارین(هردو وروجک)😙😙با تموم خرابکاری ها و اذیت کردن هات وقتی ک خوابین دلم میگیره و خونه سوت وکور میشه و دوست دارم زودتر بیدار شین ...
25 آذر 1397

امیررضا در حال ساخت تفنگ برای مهرانا

از خواب بیدار ظهرونه شدی و یکراست اومدی تو اتاقتون و شروع کردی خونه سازی بازی کردن و میگفت اوفنگ اجی(یعنی برا اجی میخوام تفنگ درست کنم) ای جووووونم مهرومحبتتون ب هم دیگه انشالله تا اخر همینطور هوای هموداشته باشین😚😚😚 ...
24 آذر 1397

یه شب عالی با خاله و آلا و باباحاجی و خانواده دایی منصور

فدای قلب مهربون گلپسرم ک از شدت مهرو محبت و مهمون نوازی هر کی بیاد خونمون بعداز رفتن مراسم گریه زاری داریم و از لحظه اومدن مهمونا استرس رفتنشون و بی تابی هاتو داریم و هرچی زمان بیشتری مهمون بمونه خوشحال تر میشی و اخرش گریه هات بیشتر خاله صبری و عسل و باباحاجی وتاجیه ودایی منصور و زن دایی و علیرضا و آلا شام مهمون ما بودن وقتی اومدن اینققققققد خوشحال بودی ک نمیدونستی چکارکنی و چی بگی وسر سفره ب همه میگفتی بفرمایید ته دیگ و به تک تک نگاه میکردی ک ایا میخورن یا نه😂😂😂 اونقد مست شادی بودی ک ب تقلید از آلا و عسل تو زمان مهمونی منو خاله صدا میزدی😂😂😂 دم رفتن خییییییییلی گریه کردی و بخاطر اینکه ارومت کنیم بردیمت سوپرمارکت محله ک بستنی بخ...
24 آذر 1397

💕

اینروزا هرچی میبینی دوست داری دهن بگیری از خوراکی های ساده گرفته تا میز و عروسک و کمد و..😄 از بین میوه ها همچنان لیمو شیرین و هویج و گاهی سیب و خیار تو صدر جدول خوراکی هاتن و میدم دستت ک بزاری دهن و لثه هاتو ماساژ بدی برلای هر غذایی مخصوصا سفره پهن شده ناهار وشام حسابی دست و پا میزنی اما برعکس امیررضا ک این سن خیلی میخورد هیچ تمایلی ب خوردن نداری و تا میزارم دهنت میندازی بیرون😘 هر اسباب بازی ک نشونت بدیم و تکون بخوره خییییلی برات جالبه و برا بدست گرفتنش دست وپا میزنی ...
23 آذر 1397