امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

من و وروجک هام

یک روز اداری با امیررضای دو سال و چهار ماهه ما😙😙

امروز برای برداشت از حساب مدرسه لازم بود برم اداره اموزش وپرورش و من و شما و بابایی باهم رفتیم ومهرانا رو تو مدرسه پیش خاله ندا گذاشتیم کنار اداره مون یه مجسمه پرنده س و تا دیدی بهم گفتی مامان عکس و رفتی پیشش و خواستی ک ازت عکس بگیرم😁چ خودتو تحویل میگیری آقا امیررضا😁😙😙 تو سالن اداره یکجا بند نمیشدی وهمه اتاق روسر میزدی و سلام میکردی😉 یه ویژگی خیییلی خوبی ک‌ داری اینکه تو جمع و مکان اجتماعی شلوغ و جدید اصلللللا خجالت نمیکشی و اعتماد بنفس زیادی داری😙افررررین ب این شخصیت دوست داشتنی و محبوب😙😙😙 بعد از اداره رفتیم بانک و اونجا وایلا کردی😂 و همه صندلی چرخ دارها ک مشتری بر اونها میشینن رو امتحان کردی ومینشستی ومیخواستی ک ...
4 دی 1397

باز

تومسیر رفتن ب مدرسه بودیم ویهو داداشی هوای بغل کردن خواهرشو کرد واصرررار منم چون میدونستم خطری برا هیچ کدوم نداره با کنترل خودم گذاشتم همو بغل کنن مهراناگلی هم غافل از نقشه شوم داداشی میخندید و خوشحال بود😂😙 داداشی خواهرشو واقعا دوست داره و بعداز بیدار شدن یا رفتن و برگشتن ب خونه اولین نفرسراغ اجی رو میگیره و تا نبینه خیالش راحت نمیشه اما گاهی در حین محبت کردن شیطنتش گل میکنه و این وسط یه نیشگونکی میگیره و ماهم مثلا متوجه نمیشم😂😂😂😂 دنیاتون خیییییلی شیرینه همش دعا میکنم این مهر و محبت همیشگی باشه و هرروزک بزرگترمیشین علاقتون بهم هم بیشتر و بیشتر بشه😙😙 ...
4 دی 1397

مهرانا دختر پرمهرو محبت مامان شش ماهگی مبارک😚😚

مهرانا جونی😙 نفس مامانی😙 ۶ ماهگی رو تموم کردی و رفتی تو هفت😙 انشالله جشن ۷۰ سالگیت رو بگیرم مونس من😙😙 ۶ ماهگی ت تموم شد و رفتی تو هفت اما چون خیلی ریز جثه و لاغری همچنان لباس های سایز یک ک مخصوص یک تا سه ماهه س رو تن میکنی و هموناهم برات یکم بزرگن و باید استین و پاچه شلوار تا کنم😉 برعکس داداشی تاحالا هیچ میل و علاقه ای ب غذا نشون ندادی و هرچی بهت میدم رو پس میزنی حتی حریر بادوم و منم در کنار شیر مادر برای کمکی بجای شیرخشک ک نمیخوری روزی سه یا چهار وعده شیر گاو و سرلاک میدم و خیلی دوست داری😙نوش جونت شیرین عسلم همچنان از جمع و شلوغی خوشت نمیاد و غریبگی میکنی و گریه😦البته قضیه تا اینجا ختم نمیشه و حال گیری تر اینکه تو خو...
3 دی 1397

آرام بخواب دخترکم😙

خواب را به چشم هایت دعوت میکنم بخواب کودک ِ دلنشین ِ دلبر ِ من سار ها چه کوک میخوانند ! برای بهانه های خواب ِ تو چشم هایت چه دلبرانه است ! ناز کنار ِ ناز ِ تو هیچ است ... دستهایت بوی روزهای عشق ِ مرا میدهد. چشم هایت تمام ِ فصل های عاشقیست... تو عشقی ؟ یا عشق تو ؟ چه عاشقانه میشود نگاه هایمان وقتی به هم میرسند ... ...
3 دی 1397

حرف هایی از جنس مادرانه💕💕

بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو فرزندم قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر. آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشوی...
3 دی 1397

بازم مهرانا و خاله ندای مهربون😙

هوا اینروزا خیلی سرده تا قبل از این تو هاله خونه ی مدرسه میخوابیدی اما از شدت سرما بخاری برقی و همه وسایلتو جا بجا کردیم تو اتاق خونه و در رو میبندیم و جات حسابی گرم و نرم شده ممنون خاله ندای مهربون ک اینقد هوای گلدخترمو داری😙😙عجیب نیست اینقد مهرانادوستت داره و جز معدود ادم هایی هستی ک تو بغلت گریه نمیکنه😙😙 ...
3 دی 1397

نفس مامان پای لب تاپ😙

از دست کنجکاویی هات جرات روشن کردن لب تاپ و انجام کارهای مدرسه رو نداریم و منتظر میشیم وقتی خوابی مشغولش میشیم اینجا سر صبحه ویهویی بیدار شدی و ما فرصت پنهون کردنشو پیدا نکردیم😃 مهندس کامپیوتر خونه ما بالشتش رو عشقه😂😂😂😂😂 ...
3 دی 1397

ما سه نفر تو مسیر رفتن ب مدرسه😎😎😎

بعد از رفتن مامان جون چون میدیدی مرتب قران میخونم برا خودت یه قران تو ماشین گذاشتی و گاهگاهی میشینی و میخونی.فک میکنی هر کتاب جلدصحافی شده ای قرآنه و برا خوندن میگی:رجیییم و ب زبون خودت با صوت میخونی و یهویی وسط خوندن خسته ت میشه و میگی خوب!بابا آهنگ شاد بزار😊ملانصرالدینی براخودت😂😂😂 ...
3 دی 1397