یه روز خوب کنار دانش اموزان عزیز مدرسه یا بهتر بگم دوستای امیررضا
روز چهارشنبه تایم صبح بعداز تایم مدرسه خانواده ما وتعداد زیادی از دانش اموزا موندیم مدرسه ک در مدرسه رو با کمک هم رنگ امیزی کنیم و بعداز نماز و نهار شروع ب رنگ کردیم و امیررضا جون از اینکه دو تایم مدرسه بود کللللی کیف کرد و با اینحال ساعت ۶ بعداز ظهر ک از مدرسه زدیم بیرون بازم با گریه سوار ماشین شد😄 دم مدرسه و دانش اموزا و خاله رباب و.. درد نکنه چون همینکه سوار ماشین شدی خوابیدی تا فردا ساعت ۸صبح😃😃 هرچند نصف شب یکی دوبار بیدار شدی و موز خوردی و شیشه شربت و پوشک عوض کردی اما گیج بودی و سریع میرفتی تو رختخواب😙 امیررضا جون عشق مامان بی نهایت دوستت دارم و حتی اگه هزار سالت بشه برا من همون امیررضای کوچولویی ک وقت...