امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

من و وروجک هام

خداحافظی مهرانا گلی با قنداق 😙😙

یکی دو شبه ک بین قنداق شدن و ازادی مرددی و توهردو حالتش هم راحتی هم کلافه و خوابت نمیره...کلا بدجور با خودت درگیری😁 اولین شب بشددددت اذیت کردی و اذیت شدی و بین دو حالت بیشتر دوست داشتی قنداق باشی اما شب دوم اذیتیت کمتر بود و دیگه قنداق رو دوست نداشتی😙 نفس مامانی مهرانا گلی..اینا یعنی عشق مامان داره کم کم بزرگ میشه و برا خودش خانمی میشه..یعنی دیگه نیاز نیست هرجا میرم اولین وسیله ای ک باخودم میبرم قنداق و بند و بساطتش باشه..😙😙 امشب وقتی بدون قنداق تو بغلم خوابیدی و بعد روی تشک گذاشتم و همچنان ب خوابت ادامه دادی خییییییلی حس خوبی پیدا کردم.اصلا دوست نداشتم بزارمت روی تشک و دوست داشتم تا خود صبح بغلم بمونی و تا صبح فقط ب چهره معصوم...
3 بهمن 1397

ناز نازی منی تو😙😙

افت جدیدا از بودن تو یه مکان خسته میشی و دوست داری ک جابجا بشی افتاب ظهر ب نسبت خوب و گرم بود و تو هم ک حوصله ت تو اتاقت سر رفته بود و اوردیمت تو حیاط تا کمی افتاب بگیری😙 اینقد با دقت و جدیت ب اطرافت نگاه میکردی ک اصلا حواست ب ما نبود و هرچی صدات میزنیم عکس العملی نشون نمیدادی😉😁😂 ...
2 بهمن 1397

آقای ناظم😉

اقای ناظمی شدی برا خودت و حسابی کمک دست خانم مدیری😂 اینروزا همش دوست داری کمکم کنی و دوست داری مسولیت برعهده بگیری و تا ببینم قصد خرابکاری جدیدی داری میگم اقا امیررضا بیا کمکم و هرحالتی ک باشی بدووووو میایی سمتم و حیطه کمک هات اینکه برو این برگه رو بده ب خانم فلانی و..تو هم همه رو ب فامیل میشناسی و ماموریتت رو ب خوبی انجام میدی😂😘 حتی میدونی کلاس هفتم و هشتم و نهم کدومه و بیشتر از اون اینکه تو سالن ک هستی اسم دانش اموز ک میارم ب کلاسش اشاره میکنی و میدونی ک کدوم کلاسه😂😂😂😙😙😙 جدیدا فامیل بابایی روهم یاد گرفتی و میگی ممتندنیا😂😂 عاشق این مدل راه رفتنتم اخه وقتی بهت مسولیتی میدیم و جوگیرمیشی و میخوای تند تند قدم هات...
2 بهمن 1397

اولین بی حالی های طولانی مدت گلدختری😓

این هفته یکی از سخت ترین اخرین هفته هایی بود ک پشت سر گذاشتیم از چهارشنبه تا خود امروز ک شنبه س بی حال بودی و تب داشتی الان خداروشکر تبت رفته فقط کماکان بی حالی و خیلی حال و حوصله نداری😫 اما بشددددت مامانی شدی و حتی یک ثانیه هم حاضر نیستی پیش بابامحمد بمونی و اونققققد گریه میکنی ک از کارم منصرف میشم و میام نجاتت میدم😂 اونقد بی تابی و گریه میکنی ک صدای داداشی هم در اومده و تا میبینه گریه میکنی میاد پیشت برات دست میزنه و مثلا شعر میخونه و میبینه بی فایده س میگه آجی چخبرته؟؟؟😂😄 امروز خداروشکر خیلی بهتری فقط خواب شب بهم ریخته..یه مدت عالی شده بودی اما بازم برگشتی خونه اول😑😶😣 مثلا دیروز زنگ‌اول تو مدرسه خوابیدی و بعدش بید...
30 دی 1397

گلپسری و بخور😄

بخور رو خیلی وقته کشف کردی اما امروز برای بار اول ب دست گرفتی و کل خونه میچزخیدی وخوب میدونستی نباید به فرش و لباس و.‌.زد تودستت میگیری و کل خونه میچرخی و میگی دَس اَزن اِسوزی(دست نزن میسوزی)😁 یکم بعدش خسته میشی و میندازی تو سینگ ظرفشویی😁 این پست رو حدود سه هفته پیش نوشتم و چون سایت نی نی وبلاگ مشکل پیدا کرده بود امروز موفق ب ارسالش شدم😙😙 ...
29 دی 1397

خواهر برادر شیشه ای😂

این تعداد شیشه بنظر خیلی زیاد میرسن؟؟ اینا ک چیزی نیست..دو تای دیگه تو مدرسه و دو تا تو ماشین هم گذاشتیم😂😀 امیررضا تا کوچیک بود ب هر دری زدیم تا شیشه بگیره بی فایده بود بعد از اینکه دید اجی شیشه میخوره اونم شیشه ای شد😂البته فقط تو شیشه شربت میخوره و ترجیحا هم شربتگل سرخ😉متاسفانه شیر خالی ب هیچ وجه نمیخوری و فقط برا صبحونه یا میان وعده اونم اینطور ک با ساقه طلایی میزارم رو اجاق ک خوب گرم و میکس بشن و حالت سرلاک بگیره و با دو قاشق عسل شیرین کنم و قاشق قاشق بدم ک بخوری😘😘 وجه اشتراک خواهر برادری اینکه هر دو شیر خشک‌ نمیخورن الانم به مهرانا گلی بجای شیرخشک سرلاک میریزم تو شیشه و میدم ک نوش جان کنه😙😙 شیشه گرفتن مهرانا رو م...
28 دی 1397

وقتی مهرانا تب داره ..

گلدخترم دو روزه تب داره و خیلی بی حاله.. علایم سرماخوردگی نداره حدس میزنم برای دندون باشه حالا هر چی ک باشه وقتایی ک یکی از هردوتون مریض باشین خیلی ناراحت و نگرانتون میشم و نگاهم ب چشمای اروم و بی حالتون ک میافته دلم میگیره..دلتنگ روزهایی میشم ک با شیطنت و بازی و شلوغ کاری همه انرژی منو میگرفتین😙😙 اینقد بی حال و اروم شدی ک حتی حال وحوصله قلقلک و نرمش کردن هم نداری و حتی ب حضور داداشی خیلی واکنش شادی نشون نمیدی😮🙁 ب خاله ندا پیام دادم و گفتم از مامانشون بپرسه و راهکار بده ایشونم گفتن احتمالا بخاطر دندونه و باید پاشویه کنم و استامیتوفن بدم و رازیانه اسیاب کنم رو لثه بزارم و ملاج رو با روغن زیتون چرب کنم😙 انشالله ک بهترو بهتر...
27 دی 1397

روز بارونی و تعطیلی مدرسه

هوای بارونی سبب شد تایم صبح تعطیل بشه هرچند ما تموم راه رو باباد و بارون و تاریکی هوا طی کردیم و همینکه رسیدیم مدرسه گفتن تعطیله..😐 دانش اموزا و دبیران از ذوق هوای بارونی و جو خوب مدرسه دوست نداشتن برن خونه و دانش اموزان اصررررررارررر ک بمونن و برم زیر بارون. یهو یاد خودم افتادم و دوران دانش اموزی ک منم همچین خواسته ای داشتم و بخاطر همین بارون ک بند اومد بهشون اجازه دادم تو حیاط کمی والیبال بازی کنن و خاطره شیرینی تو ذهنشون ب یادگار بمونه😍 دانش اموزا بلد نبودن با کاغذ  قایق بسازن و یادشون دادم😄 ☝این تصویر شب نیست..بلکه هفت ونیم صبحه..تو جاده بودیم واز شدت سیاهی ابرهای بارونی هوا بحدی تاریک شد ک انگار نیمه...
27 دی 1397