روز بارونی و تعطیلی مدرسه
هوای بارونی سبب شد تایم صبح تعطیل بشه هرچند ما تموم راه رو باباد و بارون و تاریکی هوا طی کردیم و همینکه رسیدیم مدرسه گفتن تعطیله..😐
دانش اموزا و دبیران از ذوق هوای بارونی و جو خوب مدرسه دوست نداشتن برن خونه و دانش اموزان اصررررررارررر ک بمونن و برم زیر بارون.
یهو یاد خودم افتادم و دوران دانش اموزی ک منم همچین خواسته ای داشتم و بخاطر همین بارون ک بند اومد بهشون اجازه دادم تو حیاط کمی والیبال بازی کنن و خاطره شیرینی تو ذهنشون ب یادگار بمونه😍
دانش اموزا بلد نبودن با کاغذ قایق بسازن و یادشون دادم😄
☝این تصویر شب نیست..بلکه هفت ونیم صبحه..تو جاده بودیم واز شدت سیاهی ابرهای بارونی هوا بحدی تاریک شد ک انگار نیمه های شب بود🙉
بعد از تعطیلی مدرسه و رفتم دانش اموزا ب خونه جناب همسر مثل همیشه رفتن کار اداری مدرسه رو انجام بدن و ما تو مدرسه موندیم و فرصت خوبی بود برا رفتن خونه خاله ندا و دیدین روی ماه همه عزیزانی ک مهربونی و صفا بارزترین ویژگی شونه😙
☝مامان مهربون خاله ندا مثل همیشه زحمت کشیدن و برامون نون گرم پختن و بازم مثل همیشه امیررضا با تموم اشتها نون رو تند تند میخورد😁😘
فدای گلپسری ک وقتی میره جایی مودب میشه و اروم و کی فکرشو میکنه تو خونه اینققققد زلزله باشی😂😍