خداحافظی مهرانا گلی با قنداق 😙😙
یکی دو شبه ک بین قنداق شدن و ازادی مرددی و توهردو حالتش هم راحتی هم کلافه و خوابت نمیره...کلا بدجور با خودت درگیری😁
اولین شب بشددددت اذیت کردی و اذیت شدی و بین دو حالت بیشتر دوست داشتی قنداق باشی اما شب دوم اذیتیت کمتر بود و دیگه قنداق رو دوست نداشتی😙
نفس مامانی مهرانا گلی..اینا یعنی عشق مامان داره کم کم بزرگ میشه و برا خودش خانمی میشه..یعنی دیگه نیاز نیست هرجا میرم اولین وسیله ای ک باخودم میبرم قنداق و بند و بساطتش باشه..😙😙
امشب وقتی بدون قنداق تو بغلم خوابیدی و بعد روی تشک گذاشتم و همچنان ب خوابت ادامه دادی خییییییلی حس خوبی پیدا کردم.اصلا دوست نداشتم بزارمت روی تشک و دوست داشتم تا خود صبح بغلم بمونی و تا صبح فقط ب چهره معصومت خیره بشم😙.تموم خستگی های این چند روزه بدر شد..اخه یهو تو ذهنم کللللی تغییرات مثبت جرقه خورد
مثلا کم کم شبها همگی یجا میخوابیم و از ترس بیدار شدنت و گریه ها وجیغ هات جدا نمیخوابونمت و نیازی ب این همه جابجایی من بین گلدختر و گلپسری نیست😀😍😍
ازقنداق ک گرفته بشی یعنی کم کم پایان خواب های سبک و یک ساعت و انشالله شروع دوباره خواب طولانی شب(ووووای خدا یعنی میشه دوباره یه خواب طولانی رو تجربه کنم؟؟؟؟)باورم نمیشه😁🙃🙃🙃
خوشحال شدم ک اخ جوووون دیگه اگه تو مسیر خوابت اومد بخاطرقنداق نشدن بی قراری نمیکنی وهمینطوری هم میخوابی...
اینوب فال نیک میگیریم و انشالله کم کم برا سفر عید نوروز برنامت میریزیم😋
نفس مامان الان هفت ماه و بیست و هفت روزشه😙😙