امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

من و وروجک هام

سر اشپز امیررضا🤭🥴

کتلت و قورمه و ماکارونی و برنج سفید و ماهی رو خیلی دوست داری و از شدت علاقه تو مراحل پخت مثلا میایی کنار اجاقو کمک میکنی کمکتم در حد همزدن..اضافه کردن ادویه و مواد و.... اینجا مثلا داری کتلت سرخ میکنی و این صحنه ها رو فیلم گرفتم😍 ...
29 شهريور 1398

سرگرمی جدید👈ظرف شویی خونه

از جمله سرگرمی های اینروزات در اوردن ظرف های شسته شده از ماشین ظرفشوییه هر ظرفی رو برمیداری و میپرسی مامان جاش کجاس؟؟ و تا ادرس میدم میگی افرررین مامان باهوشم😍😂 اما ب هیچ وجه حاضر نیستی تو چیدن ظرفهای کثیف کمک کنی و میگی ک دستام کثیف میشه..بوی بد میگیره😂 جوونمی😍😂 ...
29 شهريور 1398

آموزش خیلی از آداب زندگی با قصه گویی❤

از داستان و قصه گویی خیییییلی خوشت میاد و هر اتفاق جدیدی ک رخ میده میایی و میگی مامان تعریف کن چی شد.. گاهی مختصر میگم اما اعتراض میکنی و میگی مامان اینطور نه درست تعریف کن.. و من مجبورم با تمووووووم جزییاتش تعریف کنم..تو تکرار بعدی مثلا یادم میره بگم پسر بچه دست مامانش گرفته بود یهو میگی پسر بچه رو نگفتی‌‌‌...از اول بگو😂😂😂😢😢😢😢 تو قالب قصه هر اموزشی ک مناسب سنت هست...هر رفتاری ک باید ترک کنی...انجام بدی رو بهت میگم کارهای خاکستریتو با یه شخصیت دیگه میگم..مثلا یه اقا پسره اسمش مجید بود و تو خونه جیغ میزد...و نتجیه گیری داستانم این میشه ک ب مامانش قول داد مثل امیررضا... حین داستان گویی تصویر داستانم برات...
24 شهريور 1398

از خستگی پای تی وی خوابش برد😚

اینجا دو شب خوابیدی و شش صبح پاشدی و اصراررر ک بیا بریم بازی کنیم منم بااینکه چشمام غرق خواب بود دلم نیومد بهت نه بگم و مشغول بازی شدیم هرچند وسطاش یه چرتی هم میزدم😂 اونققد بازی کردی و برات قصه گفتم و نوشتم ک یدفه ساعت دوازده ظهر روبرو تی وی در حالی ک منتظر بودی اشپزیم تموم شه و باهات فوتبال بازی کنم خوابت برد مامان ب فدات فوتبالیست کوچولو😍😍 ...
23 شهريور 1398

انگشت زخمی پا

عمر مامان حدود یک هفته اس پاش اینطور شده اولش فقط پوست پوست شدن بودن و بعد از یکی دو روز شکاف عمیق برداشت وای وقتی پاتو دیدم انگار قلبم بود ک شکاف ورداشته بود نمیدونی چقد برام سخته وقتی میبینم جایی از بدنتون اسیب میبینه تا میام چربش کنم و نگاش بندازم میگی مامان زخم پام خوابه تکونش نده بیدار میشه دردم میگیره😂 با این حال با یکم حواس پرتی و.. مرتب چربش میکنم و امیدوارم زودتر خوب شه هیچوقت عادت ب دمپایی پوشیدن و رفتن تو کوچه نداری و اگه هم پا میکنی حتما با جورابی اما گرم شدن هوا حس کردم شاید کفش و جوراب اذیتت کنه و فقط دمپایی پا میکردی ک بعد از این اتفاق دیگه هیچوقت نمیزارم تکرار شه😍😍 انشالله تنت سالم باشه و عمرت ط...
21 شهريور 1398

شن بازی پسرو پدری

اینجا داشتم مهرانا رو میخوابوندم و امیررضا مدام میاومد پیشم و نمیزاشت اجی بخوابه از بابا خواستم ک ربع ساعتی مشغولش کنه ک مهرانا هم بخوابه و شد آنچه نبایدمیشد!!! اونایی ک تجربه شن تو خونه رو دارن میدونن جم کردنش از رو فرش چ عذاااااابیه😢😢😢😢😢 ...
17 شهريور 1398

مثلا گاوگاویی شدی😂

جدیدا خیلی دوست داری شخصیت چهارپایان رو بگیری گاهی گربه میشی...گاهی هاپو..گاهی گوسفند و گاهی اسب و... و حین بازی خدا نکنه صدات کنیم امیررضا...اون وقته ک  دادت در میاد و میگی من امیررضا نیستتتتتممم گربه م...و خلاصه خیلی میری تو حس😂😂😂😂 تو عکس مثل همون گاو گاویی شدی ک تو جنگلای شمال دیدیم و بهش بلال دادی😂😂اونقد صحنه سازیت زنده بود ک مبلمان خونه رو میگفتی اینا درختا جنگلن و سرامیکا اب چشمه😂😂 ...
13 شهريور 1398

شستن ساندویچ😂

امیررضا خان ما کلا میونه ی خوبی با گوجه نداره و تو هر خوراکی ک حس کنه گوجه داره جداش میکنه و یا میگه گوجه توشه نمیخورم ک امیدوارم کم کم این عادتو ترک کنه😙 رفتیم مسجد و بعد از مراسم ساندویچ پذیرایی کردن و اومدی خونه دیدی گوجه درش هست و مثل همیشه جدا کردی بعد دیدی ک اثار گوجه داخل نون هست و گفتی مامان ساندویچم کثیفه میخوام بشورمش 😂😂 هرچی هم‌توضیح دادم ک مامان ساندویچو نمیشورن چون زیر شیر اب خراب میشه و... بی اثر بود و اونجا بود ک حس کردم باید خودت تجربه کنی و با این قول ک اگه خراب شد گریه نکنی و رفتی و گرفتی زیر شیر اب خراب شدن ساندویچ همانا و سیل اشکا😁😁😁😁 و مثل همیشه اینبار با عمو مسجدی تماس گرفتم و گفتم ک یه سا...
13 شهريور 1398