آموزش خیلی از آداب زندگی با قصه گویی❤
از داستان و قصه گویی خیییییلی خوشت میاد و هر اتفاق جدیدی ک رخ میده میایی و میگی مامان تعریف کن چی شد..
گاهی مختصر میگم اما اعتراض میکنی و میگی مامان اینطور نه درست تعریف کن..
و من مجبورم با تمووووووم جزییاتش تعریف کنم..تو تکرار بعدی مثلا یادم میره بگم پسر بچه دست مامانش گرفته بود یهو میگی پسر بچه رو نگفتی...از اول بگو😂😂😂😢😢😢😢
تو قالب قصه هر اموزشی ک مناسب سنت هست...هر رفتاری ک باید ترک کنی...انجام بدی رو بهت میگم
کارهای خاکستریتو با یه شخصیت دیگه میگم..مثلا یه اقا پسره اسمش مجید بود و تو خونه جیغ میزد...و نتجیه گیری داستانم این میشه ک ب مامانش قول داد مثل امیررضا...
حین داستان گویی تصویر داستانم برات نقاشی میکنماما خیییلی ساده حتی گاهی با چند تا خط خط کردن😁
اما همینم خیییلی برات جذابه
گاهی خودتم میشینی برا خودت همون داستانا رو میگی و نقاشی میکنی
کلا علاقه ت ب لوازم تحریر و نوشتن فوق العاده..
من حس میکنم شبیه خانواده مادری هستی و یه یادگاری و ارثیه خوبی ب همراه داری😍😍
دست اخرم ک حوصله ت سر میره میایی و دست و پاتو میزاری رو برگه و میگی ک نقاشیشون کنم
عمر مامان تموم این صبر و حوصله م برا بزرگ کردنتون اینکه ک اگه زمانی برگردم ب گذشته افسوس نخورم و خیابم راحت باشه ک هیچی براتون کم نزاشتم و هر چی توانم میرسه انجام میدم😍😍
کارایی ک از قصه گفتن یاد گرفتی:
#شستن دست و پاها بعد از اومدن ب خونه
#کم کردن صدای تی وی و عقب نشستن موقع تماشا
#ریختن پوست اجیل و تخمه و هرپسماندی تو سطل زباله
#قبل غذا بسم الله گفتن و بعدش الحمدالله و تشکر
#و...