امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

من و وروجک هام

بالاخره تونستی با دو انگشت قیچی بگیری🤗

  بعد از گذشت چند هفته بالاخره تونستی قیچی رو ب شکل درستش ب دست بگیری و باهاش کاغذ ببری اوایل فقط میتونستی دو دستی بگیری و ببری و حس کردم هنوز برا این سرگرمی زوده و کلا این بازی رو از دور خارج کردم تا اینکه امروز ب طور اتفاقی قیچی دست گرفتی اما هنچنان برا بریدن نیاز ب کمکم داری ک کاغذو بگیرم 😚😚 چشم انتظارم ماهرتر شی ک اشکال ساده رو بکشم و بتونی ببری و این بشه یه سرگرمی جدید 🤗 امیررضا خان مامان سه سال و هشت روزشه😍😍 ...
12 شهريور 1398

پسرجانم پیشنهاد میده برم موهامو قَرمز کنم😂😂

بعد از اولین سالگرد بی بی جون رفتم و موهامو رنگ کردم تمام مقدمات رفتنو  اماده کردم اول از همه روز قبل رفتم ارایشگاه و خلوت ترین سانس نوبت کردم..😎 روز نوبتم از هفت صبح بیدار باش زدم و کل روز رو با بازی خسته تون کردم بعدم برا خواب عمیق تر دوش گرفتین و خلاصه ساعت سه ظهر رفتم و با تموم اینا نیم ساعت بعد از رفتنم بیدار باش زدین😁 حدودچهار ساعت و نیمی زمان برد و تو این زمان نصفشو ب خواب گذرونیدن و نصف دیگه تی وی و بازی با بابا تا بالاخره اومدم تا وارد خونه شدم امیررضا گفت بهههه چقد موهات قشنگ شده مامان همش نگام میکرد میگفت مامان خیلی قشنگ شدی..خانم خوشگله😂😂😂 یکم دیگه دوباره اومد و گفت مامان دیگه این رنگ بسه حالا برو ...
10 شهريور 1398

دَمبِل مالِ آدم ُبزرگاس💪😅💪

  ظهرها وقتی مهرانا خوابه منو گلپسری باهم ورزش میکنیم.. اصلا کل روز منتظره ساعت حدودای سه چهار ظهر بشه و اجی بخوابه تا باهم بریم تردمیل و کمربند ویبره کار کنیم حین ورزشم گلپسری برام اهنگ میزاره و میگه مامان اهنگ شاد میزارم تا خوشحال شیم😂😂 اینجا داشت دمبل میزنه ک یهو اجی بیدار شد و اومد سمتمون و خواست ک دمبل ها رو ب دست بگیره ک امیررضا سر رسید و با اشاره ب شخص خودش بهش گفت اجی این مال ادم بزرگاس..شما نباید بش دست بزنی😂😂😂 عشق مامان اخه توکی جز ادم بزرگا شدی😂😂😂 ایوووول داری باباااااا😂😂😂 امیررضا سه سال و ۱۸ روزشه😙😙 ...
8 شهريور 1398

امیررضا و علاقه ش ب نوشتن و نقاشی

عاشق نوشتن و نقاشی کردن و دفتر و کتاب و قلم و خودکاری خلاصه یه بچه فرهنگی خالصی😂😂😂😂 هرجا میری و هر اتفاقی ک پیش بیاد فرداش میشینی و ب سبک خودت مثلا نقاشیش میکنی و داستانشو میگی و مینویسی معلومه ک قدرت نویسندگی و دست ب قلمت مثل خاله ها و دایی کمالت قوی هست😚😚 جان منی توووو😙😙 برا هر نوشتنی هم اول میگی ب نام خدای مهربون...یکی بود یکی نبود‌‌..غیر از خدای مهربون امیررضا بود😁 ...
7 شهريور 1398