پسرجانم پیشنهاد میده برم موهامو قَرمز کنم😂😂
بعد از اولین سالگرد بی بی جون رفتم و موهامو رنگ کردم
تمام مقدمات رفتنو اماده کردم
اول از همه روز قبل رفتم ارایشگاه و خلوت ترین سانس نوبت کردم..😎
روز نوبتم از هفت صبح بیدار باش زدم و کل روز رو با بازی خسته تون کردم
بعدم برا خواب عمیق تر دوش گرفتین و خلاصه ساعت سه ظهر رفتم و با تموم اینا نیم ساعت بعد از رفتنم بیدار باش زدین😁
حدودچهار ساعت و نیمی زمان برد و تو این زمان نصفشو ب خواب گذرونیدن و نصف دیگه تی وی و بازی با بابا تا بالاخره اومدم
تا وارد خونه شدم امیررضا گفت بهههه چقد موهات قشنگ شده مامان
همش نگام میکرد میگفت مامان خیلی قشنگ شدی..خانم خوشگله😂😂😂
یکم دیگه دوباره اومد و گفت مامان دیگه این رنگ بسه
حالا برو ارایشگاه بگو موهاتو قَرمز کنه
😂😂😂😂
گفتم مامان دیگه نمیشه
چند روز دیگه میرم
اما زیر بار نمیرفتی و میگفتی برو حموم موهاتو بشور دوباره قرمز رنگ کن تا خوشششگل بشی😁😁😁😁
خدای من تصور خودن با موهای قرمز منو یاد آنشرلی میندازه😁😁😁
مامانی با موهای قرمز😁👿
خلاصه با قبول اینکه الان دیگه شبه و ارایشگاه تعطیله و فردا میرم دست از سرم برداشتی😁
عمرم امیررضا نمیدونی چ احساس لذت بخشیه وقتی میبینم متوجه اتفاق های اطرافت میشی و در موردشون نظر میدی