امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

من و وروجک هام

شناسنامه دار شدنت مبارک نفس مامان😙

1397/11/13 22:49
نویسنده : مامان صدیقه
5,826 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره شناسنامه پر ماجرای دخترمون رسید😁

اونم روز تولد مامانی یعنی ۹بهمن😊

اینکه پر ماجراس از اون بابته ک بعد از تولد مهرانا گلی از بیمارستان رفتیم رامشیر و شب اول خونه خاله فاطمه موندیم و مابقی روزها حدود دو هفته مهمون خاله لیلا بودیم😙

خستگی های روزهای اول نی نی داری و گرمای هوا و.. سبب شد ک‌ نشه سریع برا شناسنامه اقدام کنیم و ۱۵روز بعد از تولدک رفتیم گفتن خیللللی دیر اومدین و حداکثر سه روز بعد از تولد باید اقدام میکردین و حالا باید مراحل قانونی بیشتری طی کنید (رفتن ب مرکز استان...دادگستری...شورای حل اختلاف و..)و حدود دو روزی بابایی درگیر بود

تا بالاخره قرار شد سه ماه بعد شناسنامه اماده تحویل شه و بامون تماس بگیرن و دی ماه اماده شد ودر تاریخ۹بهمن بالاخره طلسسسسسسسم شکسته شد و شناسنامه تحویل گرفته شد😁😙

برا انتخاب اسم قشنگت خیلی دنبال اسمی میگشتم ک هم تلفظش قشنگ باشه هم معنیش هم تو فامیل درجه اول نداشته باشیم هم خاص باشه هم ب فرهنگ خانواده مون بخوره و...

زمانی ک امیررضا رو باردار بودم میگفتم اگه پسر باشه امیررضا و اگه دختر آترینا/مهرانا

زمان بارداری مهرانا جونی وقتی ک متوجه شدم نی نی مون یه دخمل ناززززز و دوست داشتنیه بازم کلی دنبال اسم گشتیم بابا اولش میگفت اسم پسر رو تو انتخاب کردی و حالا نوبت منه و از اسامی پیشنهادی هلنا و النا بود ک بخاطررتکراری بودنشون هردو همون اول رد شدن😄😘

پیشنهاد من همون اول مهرانا بود اما بابایی میگفت هررررر اسمی میخوای بزار فقط اینو نزار چون منو یاده مهراوه شریفی نیا(بازیگرنقش فیلم کیمیا)میندازه😄

تجربه زندگی با بابایی نشون داده تو این مواقع گذر زمان بهترن شیوه تغییر نظر جناب همسره😁😙😉

همچنان مهرانا صدر اسامی بود اما اینبار اومدم از اسامی عربی گلچین کردم...رانیا/رومیصا

ولی ب دلم نمینشست

بعد یهو اسم رونیکا خوشم اومد و تا مدتها تصویب شد رونیکا تا اینکه یکروز خونه بابام ک رفتم زن بابام گفت امریکا چطوره و از اون روز باز نظرم عوض شد و برگشتم ب گزینه مهرانا

بابایی بازم مخالفت میکرد

تا اینکه یک روز ک سنگین شده بودم و بد حال و دکتر استراحت تجویز کرد و از اون طرف امیررضا اجازه استراحت بهم نمیداد و تموم فشارهای روحی روانی خونه و بچه و بارداری و.. بهم وارد بود ب جناب همسر گفتم ک اینهمه سختی بارداری و دنیا اوردن و شب زنده داری بچه ها با منه و کمترین حقم اینکه اسم دلخواهمو براش بزارم و... اونم قبول کرد البته ب شرطی ک تو شناسنامه اسم دیگه ای باشه و هر دو بر سر اسم فاطمه توافق کردیم(بازم نام فاطمه پیشنهاد من بود😊)

امیدوارم وقتی بزرگ شدی و متوجه معنای اسامی شدی از اسامی ک برات انتخاب کردیم خوشت بیاد😙😙

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)