امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

من و وروجک هام

مهر مامان رفته مدرسه😚

اینجا بعدداز مدتها همراهم اومدی مدرسه و با اینوه هوا بشدت گرم بود اما از اینکه یه فضای باز و بزرگ اومده بودی و میتونستی درش خوب قدم بزنی حسابی خوشحال بودی😙 جدیدا شیرین کاری هات و حرکاتت بیشتر شده مثلا وقتایی ک دست ب چیزی میزنی و میدونی اشتباهه میایی پیشم و با خنده انگشت اشاره ت رو نشون میدی و میگی نه نه نه😂😂😂😂 من ک نمیدونم چکار کردی ولی دمت گرم ک اعتراف میکنی😂 یه وقتایی ک میبینی مشغولم و نمیام سمتت میایی پاهامو میگیری و یعنی بغلم کن بعد ک‌بغلت کردم با دهنت صدای بوس کردن در میاری و صورتمو با دستت میچرخونی سمت لپت و این یعنی منو ببوس😁😁😁😁 و اونجاس ک مشغول هر کاری ک باشم متوقفش میکنم و تا وقتی ک مطمینم شم اروم شدی باها...
7 شهريور 1398

یک سال و دو ماهگی ❤مهراناخانوم❤

ماشالله هزار ماشالله خیییییلی شیطون و بازیگوش شدی و سرعت عملت تو خرابکاری سرعت نور در ثانیه س😂 چون سفر بودیم و مشغول فرصت نکردم ویژگی های ماه قبلو بنویسم و الان هردوماه رو باهم میگم میگن دختر هووی مامانه اما فعلا هووی داداشی شدی و هرکاری ک امیررضا انجام میده تقلید میکنی...هر اسباب بازی ک بگیره دستش میخوای..تقلید مححححض😂 تا حدی ک مثلا اگه داداشی سرفه کنه بزور ادای سرفه در میاری و باید بهت بگیم عافیت.. امیررضا سرماخورده و مدام فین میکنه و تو هم باهم فین داداشی دستمال میگیری جلو بینی و چون خبری نیست صدای فینو با دهن درمیاری و خنده ای ک همراهش داری یعنی اینکه خودتم میدونی داری تقلید میکنی و میخوای از غافله توجه مامان جا نمونی😅😂😚...
31 مرداد 1398

خواهر برادر شیشه ای😙😙

تا قبل از تولد مهرانا هرررررر ترفندی برا شیشه ای شدن امیررضا ب ذهنم میرسید پیاده کردم اما موفقیت امیز نبود و امیررضا پاک پاک بود😂😂😂😂😂 بعد از تولد مهرانا رغبتش ب شیشه نمایان شد و من خوشحال بودم ک حداقل با این روش روزانه دو سه لیوان شیر نوش جون میکنه اما بازم ناکام موندم و گلپسرم شیشه رو فقط با محتوای شربت و عرقیجات مینوشن!!! و با هر شیشه شیری ک برا مهرانا درست میکنم ک ایا بخوره یا نخوره امیررضا سهمیه شیشه ش رو داره ب قول خودش شیشه شیرین😂 جدیدا تا برا امیررضا شیشه درست میکنم مهرانا هم گرررریه ک منم کاملا و دقیقا عین شیشه داداشی میخواد یعنی دراصل شیشه داداشی میخواد و من برا رفع هرگونه اصطحکاک کاملا مثل شیشه داداشی براش درست ...
9 مرداد 1398

وروجک ها و عینک افتابی

امیررضا اونقد ک عمو پورنگ رو دوست داره و اینقققد ک‌کلیپ هاشو دنبال میکنه دیگه عمو شده جزیی از خانواده مون و اونقدی ک ماکلیپاشو میبینیم عمو پورنگ‌ نگاه نمیکنه😂 یه شخصیت داره ب اسم برفک‌و گاهی میچرخه و شعر میخونه.. من برفک شیطونم... تصمیم داشتم برا تابستون و خورشید و سفر و.. برا وروجک ها عینک افتابی بگیرم..همینکه رفتیم عینک فروشی امییررضا خودش عینکشو انتخاب کرد و بقول خودش عینک برفک‌ شیطونو میخوام😂😁 و برا جلوگیری از اختلافات خواهر برادری هردو رو یک‌مدل گرفتم اما چون دو تا یکرنگ‌ نداشت یکی قرمز و دیگری مشکی گرفتم عینکاتون چشم میزنید و کلیپ عمو پورنگ میزارید و با برفک میچرخید و شادی میکنید ...
7 مرداد 1398

غلت خوردن خواهر برادری تو خواب😂😍

شبهااونقد غلت میخورین ک من دیگه میون دو تایی تون جام نمیشه و مجبورم ب صورت افقی کنارتون بخوابم و نقل مکان کنم اونقد میچرخین و میچرخین و میچرخین ک اخرش بهم دیگه میخورین و باید دست و پاتونو از شکم و کمر هم دیگه جدا کنم😂 عشق منید شماهااااا ...
5 مرداد 1398

دخمل گلی ونشستن رو کابینت😚

یوقتایی برای اشپزی مجبور میشم اینجا نگه دارم و چار چشمی حواسم بهت باشه وبرا سرگرم کردنت یکم برنج برات میکشم و سرگرم خوردن و البته ک بازی کردن میشی یک سال و یک ماه عمر قشنگته😘😘 ...
5 مرداد 1398

مهرانا و گل میز😙

هر وقت از خواب بیدار میشی و خیالت راحت میشه ک منم بیدارم میری و وسط این میزها بازی میکنی😂 خیالت راحته ک بیدارم یعنی اینکه هروقت سیر خواب شی و ببینس من خوابم اینقد تکون تکون میخوری و نق میزنی و غلت میخوری و یه وقتایی هم ادای گریه کردن در میاری و خودتو بهم نزدیک میکنی اما همینکه چراغ سبز نشون بدم و چشمامو باز کنم و با خنده بهت بگم مهرانا!!!! یهو با خنده از سرجات بلند میشی و اول برام دست میزنی و یعنی تشویقم میکنی ک از خواب پاشدم😂 بعدم میری سراغ داداشی و چون منعت میکنم میری سراغ گل میزا و وسطشون بازی میکنی و گاهی گیر میکنی و باید بیام نجاتت بدم😂 مهرانای عزیزم یک سال و یک ماه عمر شیرین داره😘😘😘 ...
3 مرداد 1398