امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

من و وروجک هام

حالت مهرانا وقتی خرابکاری میکنه

این حالتت مال زمانیه ک خرابکاری کردی و خودتم میدونی کارت اشتباهه اما ن اونقدی ک جدی باهات برخورد کنم تو این مواقع سرتو میندازی پایین و هرررررچی صدات میزنم جواب نمیدی و فقط لبخند میزنی مثلا اینجا یواشکی رفتی وازلین برداشتی و یکمشو ریختی رو فرش هرررررچی صدات میزنم مهرانت چکار کردی جواب نمیدی😅 عشقم اعتماد بنفس و شهامتت😂 ...
11 مهر 1398

پا تو کفشای داداشی کردن😂

شنیدین ک میگن پا تو کفش دیگرون گذاشتن.... این جریان مهرانا با کفشای داداشیه😂 عااااشق کفشای امیررضاس و از هر فرصتی برا پا کردنشون استفاده میکنه میره در جا کفشی باز میکنه و کفشای داداشی رو میاره و میگه پا.. فقط شانس بیاره اون موقع امیررضا پیداش نشه ک همین آغاز جنگه😂🤣😄😅 گاهی تو این مواقع میگم ک مامان مهرانا داشت کفشاتو تمیز میکرد و میخواست پیش خودش نگه داره ک کسی اونو نبره..بعد امیررضا خوشحال میشه و شروع میکنه بوسیدن اجی و منم سریع میرم کفش مهرانا میارم و پاش میکنم و.. تو این عکس امیررضا خوابه و مهرانا تا تونسسسست با کفشا کل خونه رو دور زد و حالشو برد😄 حالا جالبه ک میدونه این کفشا مال خودش نیست..پا میکنه و می...
7 مهر 1398

مهرانای مامان بی اشتها شده

سه هفته س لب ب غذا نمیزنی هییییچی نمیخوری هیچچچچی فقط و فقط شیشه شیر و شیر خودم برا ب اشتها در اوردنت هر کاری ک ب ذهنم میرسه انجام میدم از حواس پرتی...بازی کردن..تشویق..غذا دادن ب عروسکات...حتی از شدت عصبانیت ناخواسته سرت داد کشیدم و یکی دو تا ب پشتت زدم اون لحظه خیلللی کلافه و عصبی م اما گریه و ناراحتیت رو ک میبینم زود از برخوردم پشیمون میشم از بی اشتهایی و لاغر شدنات اونقد بهم فشار میاد ک گاهی میشینم و زار زار گریه میکنم شاید خیلی بچگونه باشه اما معنی این مدل گریه ها رو فقط یه مادر میفهمه.. تو طول روز شده سه چهار نمونه از انواع غذاهایی ک دوست داری درست میکنم اما دریغ از حتی مزه کردن چ برسه ب خوردن!!! یه روز ...
7 مهر 1398

واینک کشف آیفن و ابسرد کن

جا و کاربرد اکثر وسایل خونه رو میدونی مثلا میایی دم یخچال و میگی هاممم..یعنی خوراکی بده لیوانو میگیری دستت و میای پایین ابسرد کن میایستی و پا میزنی ب زمین و لیوان ب دهن میگیری یعنی اب میخوای ایفم خونه هم ک فک میکنی گوشی تلفنه و میایی کنارش میایستی و دستت میزاری رو گوشت و میگی الو اِدا...بعد میخوای ک بغلت کنیم و ببریمت سمت ایفن ک باهاش صحبت کنی😂 فک میکنی هر تلفنی پشت خطییش خاله نداس و تا گوشی دست میگیری میگی الوو..اِدا😁😁 رفتن ب بالای کابین#صحبت کردن با آیفن#بازی با آب سرد کن... مهرانا و این همه خوشبختی😂😂😂 ...
24 شهريور 1398

مهرانا خانوم❤عشق حموم

حموم کردنو خییلی دوست داری و هروقت از در حموم رد میشی و میبینی ک بازه منو میکشونی سمتشو و به موهات دست میکشی پانتومیمت هم عااالیه عشق جانم😍 تا بگم مهرانا بریم حمام؟؟؟ازجا بلد میشی و بدو میری دم در حموم میشینی😂😂 موقع حموم دادنتون دو تا وا جداگونه میزارم و کلی اسباب بازی میریزم و حدود یک ساعتی سرگرم میشین تو این عکس دیدم مشغول تی وی هستی و اومدم کف حموم بشورم ک تا صدا اب شنیدی پیدات شد و منم بخاطر روی ماهت گذاشتم اول خوب اب بازی کنی بعد ب کارم برسم😍😍 عشق مامان یک سال و دو ماه عمر شیرین داره😙😙😙 ...
22 شهريور 1398

کوزت کوچولوی مامان😂😍

جدیدا خییییلی دوست داری تو کار خونه بهم کمک کنی تا جارو میگیرم میایی و دست میگیری و رو فرش میکشی و ب راحتی بهم پس نمیدی😂😍 سفره ناهار و شام ک پهن میکنم بدو بدو میایی تو اشپزخونه و دستتو سمتم میاری و یعنی بده قاشق ها رو ببرم سر سفره😂😂😍😍😍 سفره رو هم ک میچینم مثلا میخوایی اعمال نظر کنی و پیشدست و لیوان و.. رو جابجا میکنی😂😂 از تو جا نونی نون در میاری و ب هر کی یه دونه نون میدی و بعدم جانونی میبندی و با خودت میبری یه گوشه و خونه رو اباد میکنی😂😂😂 خلاصه بگم حس میکنی خییییلی کمک دستی و نباشی کل کارا زمین میمونه😂😂😂 نباشی کاری زمین نمی مونه اما نباشی کل این دنیا برام مثل یه زندونه😍😍😍😍😍 تو این عکس دارم کابینت های...
15 شهريور 1398

گلدختری رفته ب فاز تقلید😁

عروسک مامان اینروزا افتاده رو تم تقلید کردن و هر کاری ک ببینه میخواد ک تنهایی انجام بده و تجربه کنه دست اخرم خودشو تشویق میکنه و از ما میخواد ک همراهیش کنیم الحق این اعتماد ب نفس و خودباوری هزاران تشویق داره❤🤗👍✌👏👌 از جمله کارهای تقلیدی میخوای ک سر سفره با قاشق بزرگ غذا بخوری😂 موهاتو خودت شونه کنی😂 کنترل تی وی دستت باشه و مثلا شبکه عوض کنی😂 تو اسانسور هم دکمه ها در انتظارتن حالا تواین تقلید کردنا ..حضور فعال داداشی و مامان داور یه داستان پر ماجراس😂😂😂   ...
11 شهريور 1398

مهرانا و شال و روسری های مامان🤗

اینروزا تب روسری و شال گرفتی و تا ببنی میخوایی ک سرت کنم و سر میکنی و از خوشحالی خونه رو دور میزنی 😂😂 یکم ک بگذره میترسم گرمت بشه یا اذیت شی و میام ک از سرت بردارم اجازه نمیدی و ب زبون و اشاره ی خودت میگی ک دوباره سرت کنم😂😂 ای جونم خاله قزی 😙😙 عزیزم دستات چقد کوچولوین😍😍 انشالله خدا پشت وپناهت باشه گلدخترم تو این عکس یک سال و دو ماه شیرین داری😚😚😚😚😚 عمرت طولانی و با عزت😙 ...
11 شهريور 1398