مهرانای مامان خیلی بغلی شده😯😫😫
اینروزها حسسابی بهم وابسته شدی و گاهی دیگه تحملم خارج از توانم میشه و خیییییلی بهم فشار میاد گاهی ک چ عرض کنم...از وقتی ک بیدار میشی تا زمانی ک دوباره میخوابی مددددددددام فقط بهم چسبیدی و حاضر نیستی حتی برای چند ثانیه کوتاه ازم دور شی..منظور از دور شی رفتن من ب یه اتاق و یه مکان دیگه نیست دوری یعنی اینکه هردو کنار هم نشسته باشیم ویکی دو وجب فاصله بینمون باشه... فقط میخوای ک تو بغلم باشی.همین شاید بزرگ شی و این پست رو بخونی با خودت بگی خیلی هم سخت نیست و مامانی کم طاقت بوده اما تصور کن از صبح ک پا میشی بغل میخوای و بغلمی و مجبورم با همین حالت بغل کردن صبحونه بزارم...بخورم..صبحانه هردوتونو بدم..اشپزی کنم..ناهار بز...