ماه محرم سال ۱۳۹۹🥶
با کرونا پیش رفتیم و مراسمات و مناسبت های مختلف پشت سر گذاشتیم تا بالاخره به ماه محرم و عزاداری سیدالشهدا(ع) رسیدیم
ماه محرم مخصوصا دهه اول با تموم دلگیرش اما شور و حال خاصی داره و یه جو حماسی خاصی تو کل شهر و ادم ها ایجاد میشه
🏴
قبل از به دنیا اومدن بچه ها برنامه میریختیم و هر طور بود چند شبی رو با خاله کلثوم میرفتیم هئیت فاطمیون ماهشهر
🏴
ولی بعد از داشتن بچه ها و برا اینکه یه خاطره خوب از ماه محرم تو ذهنشون بمونه رفتن ب مکان های خلوت و بزرگ اولویتمون شد🏴
متاسفانه امسال به دو دلیل تو هیچ مجلس عمومی عزاداری شرکت نکردیم🏴
🏴بیماری کرونا و خطر ابتلا
🏴ترس مهرانا از پرچم های بزرگ و شبیه سازی ها و پرچم ها و بنرها و تکیه های مشکی🏴
تا حدی ک همسایه طبقه اول یه پرچم مشکی ب در خونه زده و مهرانا هر بار قبل از رسیدن میگه ترسم..بغل..(میترسم..بغلم کن)
بهمین خاطر خونه نشین شدیم و یکی دوشب فقط با ماشین تو سطح شهر دور زدیم🏴
نصب پرچم به دیوار خونه (پویش هر خانه یک حسینیه)🏴
نذری پزون(با کمک خاله کلثوم)🏴
یه جا ماکت سازی کرده بودن مهرانا بهیییچ وجه حاضر به پایین اومدن از ماشین نشد اما برا امیررضا خیلی جالب بود🏴
عزیزان دلم امام حسین پشت و پناهتون🏴