امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

من و وروجک هام

پایان سه سالگی امیررضا و یه عالمه تغییر رفتاری😍

1398/8/9 14:12
نویسنده : مامان صدیقه
93 بازدید
اشتراک گذاری

عمر منننننی😍

تموم زندگی منی😍😍

فقط خدا میدونه چقققد دوستت دارم و چقد دلامون باهم جفت و جوره😍😍

هر روز ک میگذره و ب روزهای داشتنت اضافه می

شه

علاقه و دلبستگی م هم بهت بیشتر و بیشتر میشه و بیشتر از قبل و کمتر از بعد عاشق و و دلبسته ت میشم

پایان سه سالگی و وارد شدن ب چهار سالگی یه مرحله خییییلی شیرین بود

شیرین و پر از خاطرات قشنگ

حس میکنم وارد چهار سالگی ک شدی با تموم بچگی و دنیای کودکیت خیلی بزرگ و فهمیده شدی و خیلی جاها مثل یه ادم بزرگ رفتار میکنی و انتظار رفتار بهتر از ما داری🤗😎

از لحاظ تغذیه باید بگم بالاخره میشه خیلی از غذاها رو بدون میکس بهت بدم و میتونی راحت تر بجوی

مثلا تا قبل از این برنجت حتتتما باید دونه شکسته میبود اما حالا نیم دونه هم میخوری

بعضی از میوه ها مثل سیب و موز رو بدون نیاز ب رنده و میکس میخوری

سر سفره کنارمون میشینی و اگه ماهی باشه میخوری و هر لقمه سفارش یه مدل ماهی میدی..مامان حالا ماهی ابی..حالا زرد..حالا سیاه..😂شکر خدا هم ماهی های ما طورین ک ب اذن خدا هر لقمه یه رنگ میشن ک تو فقط بخوری😂

اماهمچنان گوشت و مرغ رو نمیخوری

مزه غذاها رو متوجه میشی ک اگه ب مزاجت خوش نیاد با دلیل اعتراض میکنی😄

مثلا اینکه این غذا خیلی شوره..فلفلش زیاده..سیب زمینی زیاد قهوه ای شده و من این رنگی دوست ندارم..ژله ش خیلی سفت نیست و هنوز ابکی هست و..

کلا تشخیص میدی

ای جوووووونم ایراد گرفتن هات ک چقققد شیرین و پیرمردیه😄😄😄😄

از غذا بگذریم میری

و بریم سراغ بهداشت شخصی ک شکر خدا همیشه اهل رعایت بودی و هستی

مثلا میدونی وقتی از خواب پا میشی باید بری دست و رو بشوری تا قی چشمات پاک شه..😄🥰

روزی یکبار مسواک خالی یعنی بدون خمیر میزنی🥰

هر بار غذا خوردن دستات میشوری🥰

هر بار ک میخوای بری حموم میگی:تا دیگه لباسام بو ماهی نده😄

به تمیزی لباس و لوازم شخصی ت حساسی و میدونی ک نباید کثیف باشن

گاهی صبح ها ک میخوایم بریم مدرسه و خواب میری تو ماشین و وسط راه بیدار میشی

میگی مامان یه چیز بده بخورم دهنم بو نده😄😄

اخه تو دهنت کجا بود ک بخواد بو بگیره😂

😂😂😂😂😂

از لحاظ رفتاری ک ماشالله هزار ماشالله حسابی آقااااا شدی

خیییییلی فهمیده شدی خییییلی

گاهی.. گاهی ک نه بیشتر وقتا حس میکنم چند سالی بیشتر از سن و سالت میفهمی و درک میکنی

رفتارات اینطوریه ک مثلا یه تذکر یا حرف رو ک بگم ممکنه همون اول نپذیری یا در ظاهر نادیده بگیری اما بعد از دو سه بار باور داریش و انجامش میدی

مثلا مدتی بود میخواستی با شامپو من حموم کنی بهت گفتم این مال ادم بزرگاس چشماتو میسوزونه...بار اول زیر بار نرفتی و اصرار میکردی و من هرطور بود حواستو پرت کردم

سری بعد خودت اومدی و گفتی مامان این شامپو مال ادم بزرگاس و چشمای ما بچه ها میسوزونه😂😂😂

خیلی منطقی تر از سنت و همسالات هستی..

دیدی خیلی ها بچه ها رو بزور و اجبار مجبور ب کاری میکنن

یا با دروغ و ..

خداروشکر تو اینطور نیستی و اینطور باهات برخورد نمیشه

برا انجام و منع هر کاری دلیل منطقی سن خودتو میگم و بعد از یکی دوبار قبول میکنی

البته بشرط اینکه طرف صحبتت من باشم چون تا حدی فقط از من حرف شنوی داری و باورم داری

خودتم اصلا نمیدونی دروغ و حرف غیر راست چیه و همیشه راستشو میگی👌👌👌👌

مورد دیگه اینکه کم کم میتونی گاهی وقتا خودت ب تنهایی بازی کنی و خودتو سرگرم کنی

تا حدی ک گاهی تی وی رو نگاه کردی...منم همبازیت شدم..حالا میگم دیگه برو خودت بازی کن و تو این مواقع یا با حیوونا بازی میکنی یا میری خونه سازی🤩😍

ماشالله هزار ماشالله حافظه عالی داری و کافیه یک نفر رو یبار ببینی یا اسمی بشنوی تا مدتها تو ذهنت میمونه و یه وقتایی تو بازی ها یادش میکنی

😍

و اینکه تن صدا و حالت رفتار و نحوه بیان و حتی گاهی انواع کلام رو میشناسی و حس میکنی الان چ حالی دارم

مثلا گاهی یه حرف میزنی و من باتندی جواب میدم..میایی پیشم میگی مامان شما عصبانی هستی؟؟؟؟

یا مامان چرا ناراحتی؟؟

چرا خسته ای؟

مامان چقد مهربونی...خیلی خوشحالی..

و در اخر اینکه مثل همیشه و بیشتر از گذشته شدیدا...عمیقا....‌‌دقیقا..بشوددد

بشددددت مامانی هستی و بدون من هییییچ جا بجز خونه خاله معصومه نمیمونی

خییییلی بهم وابسته ای

تا حدی ک شبا تا بغلم نیایی و من نبوسمت..باهات حرف نزنم... قربون صدقه ت نرم نمیخوابی..

و از خواب ک پا میشی و اگه نباشم میگی مامان دلم برات تنگ شده بود..

کجا بودی

با من ک هستی خیلی عاقل و خوب و منطقی و تموم عشقی...اما همونقد ک با من خوبی با بابا رابطه ت اب و اتیشه و ب هیییییچ وجه باهاش نمیسازی و تا یه صحبتی شوخی کنه بهش

گیر میدی و میدی نباید اینو بگی...

منم خیلی دوستت دارم و

هچنان فقط از دست من و گاهی خاله رباب غذا میخوری..کارها شخصیت فقط با خودم..حمومت با خودم...لباس عوض کردن.. همه و همه فقط اجازه میدی من انجام بدم

خیلی اخلاق های جدید دیگه پیدا کردی ک اللن حضور ذهن ندارم

این پست رو یه هفته ای هست ک میام ذره ذره مینویسم چون فرصت یجا نوشتن ندارم

فقط بدون عاشقونه دوستت دارم و خیلی وقتا خیلی زیاد باهم تو دنیای دونفره زیادی زندگی میکنیم😍 امیدوارم بزرگ هم ک شدی همینطور با محبت بمونی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)