لحظه لحظه ی زندگی ندارمت اما همیشه دارمت..💔
امسال روز مادر اولین سالی بود ک ماما نبود و نمیتونستم بهش تبریک بگم...خیلی خیییلی سخت بود از سه روز قبل همه بغض کرده بودیم و اوج دلشکستی مون یکروز قبل از روز مادر بود واونم زمانی ک وضعیت های مخاطبین رو میدیدم ک همه برا مادراشون تبریک گذاشتن...تصویر گذاشتن و دست و چهره مادر رو میبوسن...وای نگاهشون ک میکردیم خرررررد میشدیم... همون لحظه از ته دل دعا میکردم کدومشون داغ مادر نبینن و اما از یه طرف خیییییلی دلتنگ تر میشدم این بودخلاصه حال و هوای من در اولین سال روز مادر بدون مادر... اما در میون این همه دلتنگی و بغض و اه و گریه دوتا پیام خیلی حال دلمو خوب کرد خییلی عزیزم خاله ندا و خاله رباب در ظاهرفقط پرستا...
خونه ی پدری..
بچه ها مثل لیمو شیرین میمونن باتمومی شیرینی یه تلخی هایی هم دارن😘😉😙
اینروزها همون اندازه ک شیرین زبون شدی همون اندازه هم مامان رو اذیت میکنی و دردسرات زیاد شدن🙃 گاهی میگم اگه حس مادرانه نبود نمیدونستم باید چطور باهات برخورد کنم🙃 و چ برخوردی باهات داشتم هرچقد ک بزرگ و بزرگتر میشی باتموم دلبستگی هایی ک روز ب روز بیشتر بهت پیدا میکنم و همونقدم کلافه میشم و گاهی کاسه صبرم لبریز میشه یکی از این دردسرها و اذیتی هات اینکه بشدددددت گوشی ب دست شدی و تا گوشی منو میبینی میبری ک باهاش اهنگ و سرود گوش بدی..البته میدونم کعلت این کارت اینکه تو مدرسه مدام با گوشی سرود پخش میکنم و یه جورایی داری ازم تقلید میکنی😊😋💝 برا پس گرفتن گوشی بهت میگم میخوام زنگ بزنم اداره و الکی شروع ب صحبت میکنم...سلام اداره...