امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

من و وروجک هام

باغچه مدرسه و برداشت گوجه

باغچه مدرسه بعد از سال ها زباله دونی امسال زیر کشت رفت و بین سه کلاس تقسیم شد و دانش اموزا متناسب با فصل سبزی و میوه فصل رو کشت کردن و محصول رو برداشت محصولاتی مثل سبزی ماهی*جعفری*شوید*تربچه*شاهی*گوجه*بادمجون*باقله*بامیه*خیارچنبر و... از چیدن میوه ها لذت میبری و موقع برداشت محصول باکمک دانش اموزا شخص خودت میوه رو از بوته ش جدا میکنی😙😙😙 الهی باغچه دلت همیشه سرسبز باشه عشق مامان😙😙 ...
19 ارديبهشت 1398

سفر ب ابادان و کنز و ماشین رنگی😙😙

یه اخر رفته ب بهونه خرید ادویه و بازی های فکری رفتیم ابادان و اولین مقصدمون کنزالمال بود اونم فقط و فقط بخاطر ماشین های بچه ای ک کرایه میدن و سوار میشی و کل پاساژ رو دور می زنی خیییییلی این ماشین ها رو دوست داری و بهشون میگی ماشین رنگی اونقد از ابادان و کنز و ماشین سواری و.. لذت بردی ک بازم تا مدتها میگفتی مامان تعریف کن ابادان کجا رفتیم و من باید لحظه ب لحظه ش رو برات مرور میکردم و تا حدی ک دو روز بعد ک رسیدیم مدرسه تا دانش اموزا رو دیدی گفتی مامان بیا براشون تعریف کن کجا رفتیم و..😁😁 ...
19 ارديبهشت 1398

روزمعلم سال۹۸

اولین سالی بود ک جشن روز معلم رودرک میکردی و متوجه شدی جشن یعنی چی! از روز قبلش بهت گفتم مامان فردا بچه ها برات جشن تولدگرفتن و لحظه شماری میکردی ک کی فردا میشه هر کیکی ک ببینی فکر میکنی جشن تولدته و بهنین خاطرم تموم کیک کلاس ها رو کیک تولدت تصور میکردی خیییلی خوشحال بودی و از دیدن اینهمه بادکنک و شمع و تزیین و شادی دانش اموزان سر ذوق اومده بودی و حسسسابی بهت خوش گذشت بار اولی بود ک برف شادی میدیدی و مثل هر اتفاق جدیدی تا یک هفته تو خونه فقط صحبت جشن تولد تو مدرسه(روز معلم) و خاطراتش بود انشالله یکروز برسه بری مدرسه و روز معلم برای دبیر عزیزت ب پاس زحماتش هدیه بخری تو این لحظه دو سال و هشت م...
19 ارديبهشت 1398

یروز بدون خاله ندا🙁

یروز خاله ندا کارگاه داشتن و نتونستن بیان مدرسه و بجاشون خاله ساجده اومد تا رفتی تو اتاقت دنبال خاله میگشتی و دستت رو میبردی روی گوشت و مثلا تلفنی با خاله صحبت میکردی و میگفتی اِدا.... باز خوبه ک با خانواده خاله ندا اشنایی داری و در نبود خاله ندا و کنار سایر خانواده خیلی اذیت نمیشی..هرچند هیچکی رو ب خاله ندا ترجیح نمیدی😙😙😉 چند روز بعدشم رفتیم خونه خاله و خاله اماده شدن ک برن کارگاه اموزشی و تا دیدی خاله مقعنه بسر کرده رفتی بغلش و باهامون بای بای میکردی و تا میاومدم پیش صداتو ب نشون اعتراض بلند میکردی و میخواستی ک تورو از بغل خاله نگیرم و با خاله بری😁😁 دخمل ناز نازم اخه تو این کارها رو از کجا یاد گرفتی😁😙😙 ...
19 ارديبهشت 1398

اولین بالا کشیدن هات برا اینکه قدت برسه😂😘😘

کارهای سیستمی مدرسه رو وقتی انجام میدیم ک هردوتون خواب باشین و مدام لب تاپ نخواین اینجا بابا پا سیستمه ویهو متوجه لب تاپ شدی و میخواستی بهش دست بزنی اما چون بالا تخت بود و دستت نمیرسید پاهاتو میکشیدی بالا😁😁😁 عشق مامان تو این چیزها رو از کجا یاد گرفتی اخه😂😂😂 بعد دیدی تلاشت برا لب تاپ بی فایده س و رفتی سراغ موس و باهاش سرگرم شدی😋😂😂😋 تو این لحظه وارد ده ماهگی شدی😙😙 ...
9 ارديبهشت 1398

ده ماهگی و دندون نیش و بدحالی

وارد ده ماهگی شدی و شروه ماهت با رویش دوتا مروارید جدیده ک فک‌کنم دندون نیش باشه ب شدت اذیتی.. بشددددت سه روزه ک اسهال و استفراغ شدید گرفتی و داروهای گیاهی و شیمیایی هم اثرت نمیکنه و تا یه لقمه غذا یا یکم شیر بخوری تموووومشو پس میدی شنبه و اول هفته تایم ظهر بودیم و تا از خونه زدیم بیرون و خواستیم سوار ماشین شیم یهو اونقد بالا اوردی ک تموم لباسای من و تو و تنمون کثیف شد و مجبور شدیم دوباره برگردیم خونه و هر دو دوش بگیریم و لباس جدید تن کنیم و راهی مدرسه شیم اونم با۴۵دقیقه تاخیر!!!! باز شانس اوردم این گل کاری تو مدرسه نبود وگرنه میخواستم لباسمو چکار کنم؟؟؟🤔🤔 ...
9 ارديبهشت 1398

تموم مسیرها ب مقصد خاله ندا😁

خاله ندا رو خیلللللی دوست داری ب جرات میتونم بگم بعد از من با تنها کسی ک میسازی خاله ندا و البته خونواده ی خاله نداس😙😙 بخاطر مریضی و تعطیلی رسمی و..چند روزی مدرسه نرفتی و خاله رو ندیدی و بعد از اون همه روز یه شب اماده شدیم ک بریم شهربازی و از خونه ک داشتیم میزدیم بیرون فک کردی داریم میریم پیش خاله ندا و دستت رو رو گوشت گذاشتی ومثلا داشتی با گوشی حرف میزدی و اِدا اِدا میگفتی و مثلا خاله ندا روصدا میزدی 😁😁 کلا هر وقت همگی باهم اماده میشیم همین حالتو تکرار میکنی و حس میکنی داریم میریم پیش خاله😂😂 ...
9 ارديبهشت 1398

وروجک ها و شهربازی😙😙

یه کلیپ از طیورالجنه دانلود کردیم و زدیم روی فلش و تو اون کلیپ بچه ها میرن شهربازی و هروقت میبینیش میخوای ک ماهم بریم و ماهم تقریبا یک هفته در میون میبریمت شهربازی و حسابی برا خودت خوش میگذرونی😙😙😙 اینجا مهرانا برا بار اول سوار سرسره شد البته ن در حد سر خوردن بلکه در حد نشستن و یکم دست و پا رفتن 😙😙 ...
8 ارديبهشت 1398