اژدهای توی پارک و ترس مهرانا و شجاعت امیررضا😂
اژدهای شهربازیه ک مهرانا بشددددت ازش میترسه و وقتی میخواید از کنارش رد شه محمکم منو بغل میکنه و چشماشو میبنده😂
امیررضا ک این دوره رو پشت سر گذاشته و مثلا مردی شده برا خودش😂
وقتی ترس مهرانا رو می بینه میره کنار اژدها می ایسته و با حالت تند و دعوا میگه :اژدها چرا آجی منو میترسونی؟؟؟هااا؟؟؟
من نمیزارم اجی منو اذیت کنی
😂😂😂
بعدشم میاد مهرانا رو بوس میکنه و میگه اجی نترس من دعواش کردم😂😂♥️♥️♥️
ای جااااانم خواهر برادر مهرررربون
عشقتون پابرجا عزییزانم♥️♥️♥️
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی