پاییز۹۹🌧🌤🌧🌤یه روز بارونی🌧🌤🌧
به تقلید از یه برنامه از شبکه پویا چند روزی بود ک مهرانا همش پنجره پذیرایی باز میکرد و با ناراحتی میگفت پس چرا بارون نمیاید!!!
دو روز بعدش یه بارونی حسابی شروع ب باریدن گرفت و دومین بارون پاییزی امسال رو ب برکت دعای مهرانا خانوم تجربه کردیم اونم چ باررررونی دو شبانه روزه ک بی وقفه و نم نم داره میباره🌧🌤🌧
دیدن بارون برای هردوتون خیلی جالب بود و کلللللی خوشحالی میکنید🌧🌧🌤🌤🌧🌧
اولین روز بارونی و شروع اولین نم نم بارون خیلی یهویی و بدون برنامه ریزی قبلی ناهار رو بردیم بیرون از خونه و تو یکی از الاچیق های فضا سبز کمربندی شهر به تماشای بارون نشستیم
خداروشکر هم هیچکی اطرافمون نبود(فاصله گذاری اجتماعی) نبود هم تا زمانی ک ما بودیم نم نم بارون قطع شد🌧🌤🌧🌤
وووای ک شماها چققققد خوشحال بودین و یکجا بند نمیشدین🌧🌤🌧🌤
اطرافمون پر از برگ های زرد و قهوه ای درخت اکالیبتوس بود و یهو امیررضا متوجه برگ ها شد و گفت مامان اینجا فصل پاییزه چون همه برگا روی زمین ریختن!🌤🌧🌤🌧
مهرانا هم ک یه وسیله بازی گیر اورده بود و مدام میخواست سوارش شه😀🌧🌤🌧🌤
نه اجازه میداد ما کمکش کنیم نه اینکه توان تکون دادن دسته ها روداشت..با این حساب بازم میگفت:دست نزن!!!!! من خودم می تانم!!😀🌧🌤🌧🌤🌧
کمی اونورتر که سگدیدین و بهش نون دادین و از اینکه میدیدین داره خوراکی که براش گذاشته بودین رو میخوره خیییییلی ذوق کردین
خووووش باشین عزیزانم💝💙💝♥️
دو شبانه روز بارون داشتیم و کل خیابونا اب جمع شده بود و شما از تو بالکن خیابونو نگاه میکنید و با خوشحالی میگین ووووای دریا😀🌧🌤🌧🌊