سوار ماشین و رفتن به مدرسه
یکی از پررنگ ترین خاطراتتون مدرسه رفتنه و حسابی بهتون خوش میگذره
یکی از بهترین لحظات فسقلی هام رفتن ب مدرسه س و حسابی بهشون خوش میگذره مخصوصا ب امیررضا ک اونجا کلی دوست پیدا کرده و تموم دبیرا رو ب فامیل و دانش اموزا رو ب اسم میشناسه و صدا میزنه😁 و از همه بهتر خاله رباب پرستار امیررضاس ک همو خییییییییییلی دوست دارن تا حدی ک تموم تابستونی ک مدرسه نمیرفتیم امیررضا خاله رو یادمیکرد(لُباب) و تا الان ک دوماه از سال تحصیلی گذشته و هرروز خاله رو میبینه و کلی هم باهم بازی میکنن اما بازم زنگ اخر موقع رفتن خاله رباب کلی گریه زاری میکنه و دوست نداره بریم خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی