سه هفته س لب ب غذا نمیزنی هییییچی نمیخوری هیچچچچی فقط و فقط شیشه شیر و شیر خودم برا ب اشتها در اوردنت هر کاری ک ب ذهنم میرسه انجام میدم از حواس پرتی...بازی کردن..تشویق..غذا دادن ب عروسکات...حتی از شدت عصبانیت ناخواسته سرت داد کشیدم و یکی دو تا ب پشتت زدم اون لحظه خیلللی کلافه و عصبی م اما گریه و ناراحتیت رو ک میبینم زود از برخوردم پشیمون میشم از بی اشتهایی و لاغر شدنات اونقد بهم فشار میاد ک گاهی میشینم و زار زار گریه میکنم شاید خیلی بچگونه باشه اما معنی این مدل گریه ها رو فقط یه مادر میفهمه.. تو طول روز شده سه چهار نمونه از انواع غذاهایی ک دوست داری درست میکنم اما دریغ از حتی مزه کردن چ برسه ب خوردن!!! یه روز ...