امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

من و وروجک هام

آقا امیررضا و گنجشک ها

دنبال گنجشکایی ک رو زمین میشینن میکنی و فک میکنی اگه بدوی میتونی اونا رو بگیری بعد ک پرواز میکنن و میرن رو دیوار میشنن صداشون میزنی و میگی بفرمایید زنین(زمین)😅😅😅 من فدای اون صحبت کردن قشنگ و کلمات مودبانه ت بشمممم قند عسلم😍😍😚😚 ...
10 دی 1397

امیررضا و برنامه های موردعلاقه ش😚😚

بعد از برنامه عمو پورنگ برنامه پهلوان پویا رو خییییلی دوست داری و جدیدا باشون ورزش میکنی برنامه های مورد علاقت رو زدیم رو فلش و چون زمان رو نمیدونی هر ساعت متفاوتی یادی از برنامه های مورد علاقت میکنی و ماهم برات پخش میکنیم جدیدا یعنی تو سن دوسال و چهار ماهگی دیالوگ ها رو تکرار میکنی و گاهی اگه یه برنامه رو چند بار دیده باشی سکانس های بعدی رو ب سبک خودت زودتر از زمان پخش اجرا میکنی و اداشو در میاری این یعنی باید بیشتر از گذشته مراقب جملاتی باشیم ک میگیم ویا پخش میکنیم و شمامیشنوی 😚😚 اولین نکته اموزشی رو هم تو این سن و از این برنامه یاد گرفتی اونجا ک پسته رو نشون میدن و میگن بچه ها پسته بخورین تا قوی بشین و بدو بدو میایی ...
10 دی 1397

بعد از مامانی فقط خاله ندا💕😍

این عکسا بازم کار هنری خاله ندای مهربونه😚😚😚 هر روز ک میخوام ببرمت مدرسه با آرامش خاطر و بدون استرس تورو ب دست خاله میسپرم چون میدونم بیشتر از اونی ک باید هواتو داره و مهم تر اینکه دوستش داری به یقین میتونم بگم بعد از مامان با هیچکی بجز خاله ندا جور نیستی و فقط بغل خاله منهای مامان ارومی و لاغیررررر😚😚😚😚😚 مشخصه تو هم دلتنگ خاله میشی چون زنگ اول بعد از دیدن خاله حاضر نیستی بیایی تو بغلم و از طرفی هم مدام برام میخندی ک یوقت دلخور نشم😂 گاهی ک نه همیشه تو خونه میگم کاش همسایه دیوار ب دیوار خاله ندا بودیم ک گاهی تو شرایط خاص یک ساعتی میتونستم ب کارهای عقب افتادم برسم و از همه مهم تر نفسی بکشم😁😟😚 خاله ندا جون ...
9 دی 1397

دخمل مامان هر روز مامانی تر میشه

نصف شبا از خواب پا میشی و با دقت چک میکنی ک حتما من کنارت باشم و اگه نتیجه + بود ک فقط میخوای دستاتو از قنداق دربیارم و ادامه خواب رو میری و اگر نه ک گررررررررریه تا خودمو برسونم💕 این عکس رو حدود ساعت ۶صبح گرفتم وقتی برای رفتن ب مدرسه اماده میشدم😚😚 ...
9 دی 1397

دیدن هر چیز ک نشانی از تو داشته هم اراممون میکنه هم دلتنگ..

  این وبلاگ خاص خاطرات تلخ و شیرین بچه هامه اما دوست ندارم حالا ک تو کودکی مامان بزرگ شون رفته و خاطره زیادی ازش ندارن فراموشش کنن دلم میخواد یادش همیشه زنده بمونه حتی اگه من نباشم نشونی از بی بی جونشون داشته باشن بخاطرهمین دوست دارم گاه گاهی از خاطرات مهربون ترین بی بی جون بگم ک یادش همیشه زنده باشه😙 خیلی وقت بود ک میخواستم دست ب قلم خاطراتش بشم اما فرصتش پیدا نمیشد تا اینکه یه اتفاق عزمم رو قوی تر کرد و اون این بود ک چند روز پیش امیررضا صبح از خواب پاشد و یهویی گوشی اورد برام گفت اِزنگ بی بی زون(زنگ بزن ب بی بی جون)و بینیش رو میگرفت یعنی داره ادای بی بی جون رو در میاره وقتی ک تو خواب خروپف میکرد😢😢😢اولش ک اینو گفت هیچی نگفتم...
7 دی 1397

امیررضا و خوراکی های مورد علاقه ش😙😙

عاااااشق سیب زمینی سرخ کرده ای و اکثر مواقع عصرونه برات اماده میکنم😙گاهی یهو تو مدرسه دلت میخواد ک یه جورایی سرت رو گرم میکنم ک فراموش کنی بهترین خوراکی برا زمان ها ومسیرهای طولانی حین خریده و وقتی ب بازار میریم برا خریدهمون اول کاری برات فلافل دونه ای یا بستنی یا سیل زمینی میخرم و تا زمانی ک خوراکی داری راحت ب خریدهام میرسم😀😙 از بین غذاها:قورمه و کباب کوبیده/میان وعده:سیب زمینی و فلافل /مغزیجات:پسته ب شدددت و گاهی گردو/تنقلات:خلالی ونخودچی کشمش رو دوست داری همچنان غذای جداگونه داری البته منهای وقتی ک غذامون برنج و خورشتی باشه چون هنوز نمیتونی غذای نونی بخوری و برنج رو ترجیح میدی😙 غذاهاتو همیشه یا با استخون و قلم میپزم ...
7 دی 1397

الهی خوشی هم قدم باشه با تو😙😙😙😙

اولین بار تو سن شش ماه و دو روز تونستی چند قدم با روروک برداری و تکونی بخوری😙😙 قبل از داشتنت فکر میکردم مراحل رشد بچه دوم چندان جذابیتی برا مامان باباها نداشته باشه اما با داشتن شیرین عسلی چون "طُ" باید اعتراف کنم بیشتر نباشه کمترم نیست😙😙😙 نمیدونی وقتی روروک تکون خورد و چند قدمی رفتی چقققد خوشحال شدم از شدت هیجان از جا بغلت کردم و پاهات رو بوسیدم و تو هم‌هاج و واج منو نگاه میکردی ک مامانی یهو چش شد😂😂😂 دورررررت بگردم زندگی😙😙انشالله با این پاهای ناز و ظریفت بتونی تموم دنیا رو سفر کنی و خوش باشی و از زندگیت لذت ببری😙😙 ...
7 دی 1397