جشن تولد سه سالگی 😙آقاامیررضا😙
پارسال دو سالگی گلپسرمون مصادف شد با بیمارستان بودن بی بی جون و بعدم ک فوت و کلا نشد جشن بگیریم و امسال هم چون بامراسم سالگرد و خاطرات پارسال و . بود جو مناسبی برای گرفتن جشن و حس و حالش نبود تا اینکه بالاخره بعد از یک هفته تصمیم گرفتم تولد سه سالگی گلپسری رو بل یه کیک و عکس و تم و ... شادی های عالم بچه ها بگیرم و اینم بشه جزیی از خاطرات شیرین و موندگار😚
از چنر هفته قبل خاله لیلا پیشنهاد داد ک براب تغییر روحیه خواهرا هم ک شده بیام و جشن تولد امیررضا رو رامشیر بگیرم ک همه ب بهونه تولد ب شادی جم شن
تصمیمم بر این شد و تا اینکه کار تو کار پیش اومد و امروز و فردا کردیم و اخرش قرار شد تو خونه خودمون دور همی بگیریم
ساعت یک ظهر دیدم خواهر برادری دارین خیلی از سرو کول هم بالا میرید و برا سرگرم کردنتون شروع کردم ب تزیین پذیرایی برای تولد ک یهو با خودم گفتم جشن تولدی ک کسی نباشه چ شوری داره؟؟؟؟؟
و زنگ زدم ب خاله لیلا ک ایا امشب امادگی مهمونی داره و اگه اره ک زنگ بزنم و اگه کیک پزی سفارشو قبول کرد همه خاله هادعوت کنم
همینطورم شد و ساعت دو ظهر سفارش کیکو دادم و اولش قبول نکرد و بعد ک خودمو معرفی کردم با روی باز و کماب میل پذیرفت
جدیدا انیمیشین پوکویو رو خییییلی دوست داری و روزی ده بار نگاش میکنی و بهمین خاطرم بهت قول دادم اگه دیگه اجی رو هول ندی و بندازی زمین عکس پوکویو رو برات میزنم تو خونه و توهم از خوشحالی از هر صدبار جنگ خواهر برادری یک بارو بهمین وعده کوتاه میاومدی😁
و خلاصه کیک و تم تولدت پوکویو شد
و اونقد یدفه ای و عجله ای شد رفتنمون ک دو ساعته اماده شدیم و ساعت چهار ظهر رفتیم سمت خونه خاله لیلا و همه تدارکات رو اونجا فراهم کردیم
خیییییلی شب خوبی بود و ب همه خییییلی خوش گذشت و همه از اینکه بعد ازمدتها ب شادی دور هم جم بودیم خوشحال بودن هرچند مثل همیشه جای بی بی جون روی مبل گوشه اتاق خالی و خنده ها و دور اون جم شدن هامون و عکس گرفتن هامون کنارش خیییلی خیییلی خالی بود و خیییییلی یادش کردیم
مطمینا ک بی بی جون همه اینروزها رو میبینه حتی از اینکه خواهرا دور هم جمع شدین قطعااااا خوشحالع
انشالله همیشه ب شادی باشی گلپسرم😙
تو اولین فرصت خاطرات روزی ک بدنیا اومدی رو مینویسم 😙
انشالله تولد صد سالگیت عشق مامان😙بی نهاااااااایت دوستت دارم😙