هیجان دلمی دخترم💕💕💕
قربون خنده هات برم دختر گلم...💕نفس مامان..💕عمر منی..💕یه تار موهاتو به کل دنیا نمیدم..💕
چند روزی بود ک سرماخوردی و یک شب خیلی اذیت شدی و تب و سرفه و..نمیزاشت ک بخوابی بعد تو گروه خاله هات پیام دادم ک کی بیداره و شرح حالتو گفتم و کمک خواستپ اون لحظه خاله خیری کلی راهنمایی و مشاوره داد و همه توصیه هاشو موب مو انجام دادم و به نیم ساعت نکشیده هرچی تو گلو و چرک سینه بود زد بیرون و ررررراحت خوابیدی😘اینم از خوبی های خواهر و خاله داشتن 😘😘
فرداشم برا خاله ندا تعریف کردم و ایشونم از مامانش کمک خواست و یه دارو محلی به اسم اهلیلی برات درست کرد و تا میخوردی هرچی عفونت گلو و سینه بود رو خالی میکردی و راحت میشدی
دو سه روز بیشتر سرماخوردی طول نکشید اما برا من دو سه سال بود اونقد ک برام عزیزی و طاقت دیدن مریضی و ناراحتیت رو ندارم😘
مریض ک بودی کل خونه غمگین ودلگیربود..بی حال بودی و دلم لک زده بود برا جیغ ها و قهر کردن ها و غر غر کردنات..😘😘اونقد محسوس بود ک روز سوم ک خوب شدی و میخندیدی امیررضاهم متوجه شد و تا خنده هاتو دید از خوشحالی بپر بپر میکرد و میگفت آجی اِخنده...بابا آجی اِخنده..(میخنده)😘😘