پایان هفت ماهگی مهرانا خانوم 💝
عمر مامان..نفس!!هر روز و هر دقیقه و هر لحظه و هر ثانیه ک میگذره عزیز و عزیزتر میشی و من دلبسته و وابسته ترت میشم😙😙بی نهایت دوستت دارم
روزی چندبار صورتمو میارم نزدیک چهرت و چشمامو ب چشمات نزدیک میکنم و عاشقانه ترین و پر محبت ترین نگاه ها رو پیشکش چشمای ناز و معصومت میکنم
هر روز ک میگذره شیرین و شیرین تر میشی و بیشتر از قبل خودتو تو دلمون جا میکنی😙😙
خدارو صدمرتبه شکر هفت ماهگی رو با صحت و سلامت و لب خندون پشت سر گذاشتی😚
این ماه یکم ماه سختی بود حدود یک هفته تب داشتی و بشدت بدخواب شده بودی ک خداروشکر رفع شد😙😙
از شیرین کاری هات هرچی بگم کمه
کل مکانی ک هستی رو غلت میخوری و یه دوره کامل تموم فضایی ک داری رو بررسی میکنی😉
جدیدا خوشحالی و ذوق کردن و ابراز احساس خوبت رو با خندیدن با صدای بلند نشون میدی😉
ماشالله هزار ماشالله خوشرو شدی و اگه تو بغلم باشی مثل داداشی همیشه خنده ب لب داری..حتی وقتی از خواب بیدار میشی برعکس اکثر نوزادها ک با گریه از خواب پا میشن بالبخند پا میشی
سیب زمینی سرخ کرده و موز خییییلی دوست داری اما چون هردو مناسب سنت نیست خییییییلی خیییییلی کم بهت میدم یعنی اگه دست داداشی ببینی و بخوای بهت میدم وگرنه مراعات سنتو میکنم و بهت نمیدم
همچنان میلی ب غذا خوردن نداری و فقط شیر مامان و سرلاک میخوری🙁این قسمت زندگیت خیلی ذهنمو مشغول کرده و نگرانم نکنه ب رشدت اسیب برسونه😯هرچند اکثرا میگن طوری نیست اما تا زمانی ک اشتها ب غذا پیدا نکنی دلم اروم نمیشه🙁🙁
خیییلی مهربونی و با داداشی رو خیییلی دوست داری و وقتی ب هر دلیل امیررضا گریه میکنه تو هم بغض میکنی و گریه میکنی و اروم نمیشی تا داداشیت بخنده😙😙😙جووووونم خواهر برادری چ هوای همو دارین😙😙😙
اما همونقد ک مهربونی همونقدم حساسی و دوست داری مامانی و تموم توجهات سمتت باشه و وقتی امیررضا رو بغل میکنم ب هر شیوه ای متوسل میشی ک نظرمو جلب کنی و اگه خنده و ما...ما..گفتنت بی اثر باشه گریه میکنی و تا بغلت میکنم اروم میشی و میخندی و دهنتو میزاری رو گونه هام یعنی بوسم میکنی😙😙😙😊😊😋😋😋😋😋
نفس مامانی بی نهایت دوستت دارم ملوسک مامان😙😙