مثلا داری اشپزی میکنی اونم با مهر و سجاده جدیدا کشوی مهر و سجاده رو میاری پایین و مهر ها رو ب صف میچینی و مثلا هر کدومشون دیگ غذاتن و روشون نمک و ادویه و .. میریزی بابا اول مانع کارت شد اما کلی گریه کردی و.. من اومدم وساطت کردم و گفتم باید بش اجازه بدی خودش متوجه شه کارش مثلا خطر سازه یا براش سختی داره و درسته ک برا یکی دو بار برامون سختی داره اما بهرحال خودش تجربه میکنه و حس کنجکاوی تو این زمینه فروکش میکنه بخاطر همین گذاشتم باشون بازی کنی و فلفل رو ک ریختی با دستت چشماتو خاروندی و حسسسسابی گریه کردی اما دیگه متوجه شدی نباید ادویه و فلفل و.. روی مهرها بریزی و فعلا یک هفته گذشته و سراغی ازشون نمیگیری😁 یه تجربه ی ای...