وارد نه ماهگی شدی اما همچنان و بیشتر از گذشته بهم وابسته شدی و هیچکیو بجز من نمیخوایی این رابطه و عشق و علاقه ت تا یه حدی خوبه اما بیشتر مواقع کلافه کننده س مخصوصا ک حتی حاضر نیستی برای یه لحظه هم بری بغل دیگری مخصوصا وقتی اشپزی میکنم...میخوام برم سرویس بهداشتی یا هر کار ضروری دیگه ای بیرون رفتن ک دیگه وحشششششتناکه تو مسیر و ماشین ک خیلی کم میخوابی و همش بغل منی..بیرون از ماشینم فقط و فقط و فقط تو بغل مامانی بهت خوش میگذره برا خرید عید و لباس امیررضا از بازار سربندر تو ماشین خواب بودی و من بدو بدو رفتم خرید و همینکه رسیدم ب فروشگاه از خواب بیدار شدی و اوووووونقد گریه کردی ک بابا محمد بدو بدو اوردت سمتم و همینکه بغلت کرد...