امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

من و وروجک هام

ده ماهگی و ادامه شیرین کاری های گلدختری😘😘

گلدختری همچنان در ده ماهگی ب سر میبره و این روزها با کلی شیرینکاری های جدید شادی رو مهمون قلبامون میکنی دیگه خیلی خوب و راحت دیوار و مبل وتخت و ..میگیری و ب با کمکشون قدم برمیداری و حتی میتونی چند ثانیه ای رو تنها و بدون کمکی بایستی ای جونم پاهای قشنگ و نازت #با شنیدن اهنگ دست میزنی و شعرهای کودکانه ای ک برات میخونم مثلا باهام همخوانی میکنی و د د د میگی😁😙 #خدارو شکرغذا خوردنت ب نسبت بهتر شده و وقتایی ک گرسنه ای حتما باید وعده غذا بخوری و شیر ب تنهایی سیرت نمیکنه #خیلی از کارها رو در حد خودت تقلید میکنی مثلا با سرفه و عطسه اطرافیان الکی ادای سرفه و عطسه میاری و خودتم بیشتر از همه خوشت میاد و ذوق میکنی😂😂 باد...
26 ارديبهشت 1398

مهرانای مامان و دوچرخه سواری

چون میبنی داداشی میشینه روی دوچرخه دوست داری ک خودتم بشینی جدیدا هرچی ک دست امیررضا ببینی میخوای و هر کاری ک انجام میده رک دوست داری انجام بدی واقعا درسته ک میگن خونه هایی ک چند تا بچه دارن اگه اولی رو خوب تربیت کنن کار بقیه راحت تره چون همگی از قبل از خودشون تقیلید میکنن داری دنبال امیررضا میگردی و میخوای ببینی عکس العملش چیه اخه خوب میدونی ک دوچرخه اقاس😁☝ دیدی خبری از داداشی نیست و حسابی خوشحالی😂😂😂 البته خدارو شکر هردوتون بهم خیلب کم و در حد طبیعی حسات میکنید و هزار مرتبه شکر خیلی باهم خوبین وهوای همو دارین و هر وسیله ای ک هرکدومتون بخواین بهم میدین یعن اینطور اموزشتون دادم ک هر وسیله ای مال هردوت...
19 ارديبهشت 1398

یروز بدون خاله ندا🙁

یروز خاله ندا کارگاه داشتن و نتونستن بیان مدرسه و بجاشون خاله ساجده اومد تا رفتی تو اتاقت دنبال خاله میگشتی و دستت رو میبردی روی گوشت و مثلا تلفنی با خاله صحبت میکردی و میگفتی اِدا.... باز خوبه ک با خانواده خاله ندا اشنایی داری و در نبود خاله ندا و کنار سایر خانواده خیلی اذیت نمیشی..هرچند هیچکی رو ب خاله ندا ترجیح نمیدی😙😙😉 چند روز بعدشم رفتیم خونه خاله و خاله اماده شدن ک برن کارگاه اموزشی و تا دیدی خاله مقعنه بسر کرده رفتی بغلش و باهامون بای بای میکردی و تا میاومدم پیش صداتو ب نشون اعتراض بلند میکردی و میخواستی ک تورو از بغل خاله نگیرم و با خاله بری😁😁 دخمل ناز نازم اخه تو این کارها رو از کجا یاد گرفتی😁😙😙 ...
19 ارديبهشت 1398

اولین بالا کشیدن هات برا اینکه قدت برسه😂😘😘

کارهای سیستمی مدرسه رو وقتی انجام میدیم ک هردوتون خواب باشین و مدام لب تاپ نخواین اینجا بابا پا سیستمه ویهو متوجه لب تاپ شدی و میخواستی بهش دست بزنی اما چون بالا تخت بود و دستت نمیرسید پاهاتو میکشیدی بالا😁😁😁 عشق مامان تو این چیزها رو از کجا یاد گرفتی اخه😂😂😂 بعد دیدی تلاشت برا لب تاپ بی فایده س و رفتی سراغ موس و باهاش سرگرم شدی😋😂😂😋 تو این لحظه وارد ده ماهگی شدی😙😙 ...
9 ارديبهشت 1398

ده ماهگی و دندون نیش و بدحالی

وارد ده ماهگی شدی و شروه ماهت با رویش دوتا مروارید جدیده ک فک‌کنم دندون نیش باشه ب شدت اذیتی.. بشددددت سه روزه ک اسهال و استفراغ شدید گرفتی و داروهای گیاهی و شیمیایی هم اثرت نمیکنه و تا یه لقمه غذا یا یکم شیر بخوری تموووومشو پس میدی شنبه و اول هفته تایم ظهر بودیم و تا از خونه زدیم بیرون و خواستیم سوار ماشین شیم یهو اونقد بالا اوردی ک تموم لباسای من و تو و تنمون کثیف شد و مجبور شدیم دوباره برگردیم خونه و هر دو دوش بگیریم و لباس جدید تن کنیم و راهی مدرسه شیم اونم با۴۵دقیقه تاخیر!!!! باز شانس اوردم این گل کاری تو مدرسه نبود وگرنه میخواستم لباسمو چکار کنم؟؟؟🤔🤔 ...
9 ارديبهشت 1398

تموم مسیرها ب مقصد خاله ندا😁

خاله ندا رو خیلللللی دوست داری ب جرات میتونم بگم بعد از من با تنها کسی ک میسازی خاله ندا و البته خونواده ی خاله نداس😙😙 بخاطر مریضی و تعطیلی رسمی و..چند روزی مدرسه نرفتی و خاله رو ندیدی و بعد از اون همه روز یه شب اماده شدیم ک بریم شهربازی و از خونه ک داشتیم میزدیم بیرون فک کردی داریم میریم پیش خاله ندا و دستت رو رو گوشت گذاشتی ومثلا داشتی با گوشی حرف میزدی و اِدا اِدا میگفتی و مثلا خاله ندا روصدا میزدی 😁😁 کلا هر وقت همگی باهم اماده میشیم همین حالتو تکرار میکنی و حس میکنی داریم میریم پیش خاله😂😂 ...
9 ارديبهشت 1398

وروجک ها و شهربازی😙😙

یه کلیپ از طیورالجنه دانلود کردیم و زدیم روی فلش و تو اون کلیپ بچه ها میرن شهربازی و هروقت میبینیش میخوای ک ماهم بریم و ماهم تقریبا یک هفته در میون میبریمت شهربازی و حسابی برا خودت خوش میگذرونی😙😙😙 اینجا مهرانا برا بار اول سوار سرسره شد البته ن در حد سر خوردن بلکه در حد نشستن و یکم دست و پا رفتن 😙😙 ...
8 ارديبهشت 1398