امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

من و وروجک هام

انگشت زخمی پا

عمر مامان حدود یک هفته اس پاش اینطور شده اولش فقط پوست پوست شدن بودن و بعد از یکی دو روز شکاف عمیق برداشت وای وقتی پاتو دیدم انگار قلبم بود ک شکاف ورداشته بود نمیدونی چقد برام سخته وقتی میبینم جایی از بدنتون اسیب میبینه تا میام چربش کنم و نگاش بندازم میگی مامان زخم پام خوابه تکونش نده بیدار میشه دردم میگیره😂 با این حال با یکم حواس پرتی و.. مرتب چربش میکنم و امیدوارم زودتر خوب شه هیچوقت عادت ب دمپایی پوشیدن و رفتن تو کوچه نداری و اگه هم پا میکنی حتما با جورابی اما گرم شدن هوا حس کردم شاید کفش و جوراب اذیتت کنه و فقط دمپایی پا میکردی ک بعد از این اتفاق دیگه هیچوقت نمیزارم تکرار شه😍😍 انشالله تنت سالم باشه و عمرت ط...
21 شهريور 1398

آش نذری 😙مهرانا خانوم😚

تو بارداری مهرانا اون زمان ک دیابت بارداریم ب ۵۰۰رسیده دست ب دامان اهل بیت شدم و نذر کردم اگه بسلامتی فارغ شدم و گلدخترم بسلامتی بدنیا اومد یکی از روزهای محرم نذری بر کنم و امسال قسمت شد ک روز حضرت علی اصغر(ع) به تعداد ۵۰سطل و ۳۰کاسه کوچیک آش به همسایه ها و موکب سر کوچه بدم برا پخت و پزش از خانم همسایه کمک خواستم تو پخت نذری دوست داشتم بچه ها هم کمک کنن ک یادشون بمونه بهمین خاطرم برا ریختن رشته و اسیاب کردن نعناع خشک و حتی بر کردن نذری و.. ازشون کمک گرفتیم و مشغولشون کردیم اینجا مهرانا خواب بود و تا بیدار شد برا یادگاری ازش عکس گرفتم ک بزرگ‌ شد نگه پس اصل کاری کو؟؟؟😂 تیام و امیررضا ک همی...
21 شهريور 1398

بهترین مسجد بزرگترین و خلوت ترینه😘😘

از اونجا ک‌ شب اول محرم و مراسم مسجدِ مسجدالنبی مهرانا خیلی اذیت میکرد تصمیم گرفتین هر شبو یک مسجد بریم ک هم با انواع مراسمات اشنا بشیم و تنوعی باشه هم اینکه برای بقیه مناسبت ها بدونیم کدومشون بیشتر به دلمون میشینه و از همه مهم تر بدونیم بچه ها کجا راحت ترن ک شبهای بعدم همونجا بریم و مسجد جامع از همه جا به نسبت بهتر بود هم مراسم پر محتوایی داشت هم چون خلوت بود و فضا خیییلی بزرگ بچه ها حسابی بازی کردن و هم اینکه قسمت خانم ها و اقایون با دیوار جدا شده بود ک دیگخ این بهتررررررررین امتیاز بود😍 و تو زمان مراسم منم همش یه گوشه نشستخ بودم و هم نگاه وتوجه م ب بچه ها بود هم مراسم دو سه شبی اونجا رفتیم و دو شب هم ر...
21 شهريور 1398

شن بازی پسرو پدری

اینجا داشتم مهرانا رو میخوابوندم و امیررضا مدام میاومد پیشم و نمیزاشت اجی بخوابه از بابا خواستم ک ربع ساعتی مشغولش کنه ک مهرانا هم بخوابه و شد آنچه نبایدمیشد!!! اونایی ک تجربه شن تو خونه رو دارن میدونن جم کردنش از رو فرش چ عذاااااابیه😢😢😢😢😢 ...
17 شهريور 1398

شب اول محرم

محرم سال گذشته مهرانا نوزاد قنداقی بود و امیررضا هم کوچیکتر اصلا پیش نیومد ک حتی یک شب هم تو مجلس امام حسین شرکت کنم و چون میدونستم همین نگه داری از بچه ها بیشترین اجر رو داره خونه نشین بودم اما امسال خداروصد مرتبه شکر بیشتر از اینکه ما مشتاق رفتن ب مسجد و مجالس اهل بیت باشیم بچه مشتاقن و ذوق و شوق دارن و از عصر ک میشه بهونه بیرون رفتن میگیرن روز اولی ک موکب ها شروع کردن ب پخش صدا و نصب پرچم و.. برا امیررضا خیییلی جالب بود و میخواست کل روزو اونجا باشه مهرانا هم ک‌فک میکرد تولد یا عروسیه و با ریتم مداحی دست میزد و وسطاش با دهنش فوت میکرد یعنی اینکه تولدشون مبارک😂😂😂😂 برنامه شب اول و اکثر روزهای دیگه ای...
17 شهريور 1398

کوزت کوچولوی مامان😂😍

جدیدا خییییلی دوست داری تو کار خونه بهم کمک کنی تا جارو میگیرم میایی و دست میگیری و رو فرش میکشی و ب راحتی بهم پس نمیدی😂😍 سفره ناهار و شام ک پهن میکنم بدو بدو میایی تو اشپزخونه و دستتو سمتم میاری و یعنی بده قاشق ها رو ببرم سر سفره😂😂😍😍😍 سفره رو هم ک میچینم مثلا میخوایی اعمال نظر کنی و پیشدست و لیوان و.. رو جابجا میکنی😂😂 از تو جا نونی نون در میاری و ب هر کی یه دونه نون میدی و بعدم جانونی میبندی و با خودت میبری یه گوشه و خونه رو اباد میکنی😂😂😂 خلاصه بگم حس میکنی خییییلی کمک دستی و نباشی کل کارا زمین میمونه😂😂😂 نباشی کاری زمین نمی مونه اما نباشی کل این دنیا برام مثل یه زندونه😍😍😍😍😍 تو این عکس دارم کابینت های...
15 شهريور 1398

مثلا گاوگاویی شدی😂

جدیدا خیلی دوست داری شخصیت چهارپایان رو بگیری گاهی گربه میشی...گاهی هاپو..گاهی گوسفند و گاهی اسب و... و حین بازی خدا نکنه صدات کنیم امیررضا...اون وقته ک  دادت در میاد و میگی من امیررضا نیستتتتتممم گربه م...و خلاصه خیلی میری تو حس😂😂😂😂 تو عکس مثل همون گاو گاویی شدی ک تو جنگلای شمال دیدیم و بهش بلال دادی😂😂اونقد صحنه سازیت زنده بود ک مبلمان خونه رو میگفتی اینا درختا جنگلن و سرامیکا اب چشمه😂😂 ...
13 شهريور 1398

شستن ساندویچ😂

امیررضا خان ما کلا میونه ی خوبی با گوجه نداره و تو هر خوراکی ک حس کنه گوجه داره جداش میکنه و یا میگه گوجه توشه نمیخورم ک امیدوارم کم کم این عادتو ترک کنه😙 رفتیم مسجد و بعد از مراسم ساندویچ پذیرایی کردن و اومدی خونه دیدی گوجه درش هست و مثل همیشه جدا کردی بعد دیدی ک اثار گوجه داخل نون هست و گفتی مامان ساندویچم کثیفه میخوام بشورمش 😂😂 هرچی هم‌توضیح دادم ک مامان ساندویچو نمیشورن چون زیر شیر اب خراب میشه و... بی اثر بود و اونجا بود ک حس کردم باید خودت تجربه کنی و با این قول ک اگه خراب شد گریه نکنی و رفتی و گرفتی زیر شیر اب خراب شدن ساندویچ همانا و سیل اشکا😁😁😁😁 و مثل همیشه اینبار با عمو مسجدی تماس گرفتم و گفتم ک یه سا...
13 شهريور 1398

بالاخره تونستی با دو انگشت قیچی بگیری🤗

  بعد از گذشت چند هفته بالاخره تونستی قیچی رو ب شکل درستش ب دست بگیری و باهاش کاغذ ببری اوایل فقط میتونستی دو دستی بگیری و ببری و حس کردم هنوز برا این سرگرمی زوده و کلا این بازی رو از دور خارج کردم تا اینکه امروز ب طور اتفاقی قیچی دست گرفتی اما هنچنان برا بریدن نیاز ب کمکم داری ک کاغذو بگیرم 😚😚 چشم انتظارم ماهرتر شی ک اشکال ساده رو بکشم و بتونی ببری و این بشه یه سرگرمی جدید 🤗 امیررضا خان مامان سه سال و هشت روزشه😍😍 ...
12 شهريور 1398