امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 10 ماه سن داره

من و وروجک هام

پنج روز بعد از تولد و شمع فوت کردنا😂

چند روز بعد ازجشن تولد عکسایی ک باهاش تزیین کرده بودمو زدم ب درب بالکن ک تو اتاقتونه و با هر بار دیدنش چققققد خوشحال میشین😚😚 و اینکه تا الان ک پنج روزی گذشته ما هر روز عصر شمع روشن میکنیم و تولد میگیریم😂اونم بدون هیچی و فقط بصرف شمع و کبریت و حضور گرم خودمون😂😂😁😁 👇 ...
13 تير 1398

همدستان خرابکار😂😂😙😙

متهم ردیف اول امیررضا ک در لباسشویی باز کرد😂😂 متهم ردیف دوم مهرانا ک تموم وسایل اطرافو ریخت تو لباسشویی..از دمپایی اسپزخونه تا قاشق و چنگال😂 این عکس زمانش دو و ربع شبه.. هردو بی خواب شده بودن😙😙 ...
13 تير 1398

مراسم تولد یک سالگی مهرانا و سه سالگی امیررضا

  امسال رو تصمیم گرفتیم تولد هردوتون رو تو یه روز بگیریم از یک هفته قبل دنبال تم و نمونه کیکی میگشتم ک به هردوتون یعنی دختر و پسر بخوره تم پوکویو...اسب شاخ دار..کفش دوزک و.. قشنگ بودن اما ناقص بودن..یکی ریسه نداشت..یکی سفره ش نبودو.. بالاخره تم و کیک رنگین کمون انتخاب کردم روز قبل از تولد با کمک امیررضا و ذوق و شوق و روحیه دهی مهرانا تزییناتو انجام دادیم و اما انتخاب و چاپ عکس اخر شب و بعد از خوابیدن وروجک ها و در کمال ارامش بود و ب خودم اومدم دیدم ای وووووای ساعت چهار صبحه و من مشغول کارهای تولدم😄😉😙 مراسم تولد غروب تا دیر وقت شب بود و من از عصر میز رو چیدم اما چیدن همانا و ر...
12 تير 1398

عکسایی ک قرار بود روی کیک تولدتون باشه😙😙

اول تصمیم داشتم برا روی کیک تولدتون عکس خودتونو چاپ کنم اما حس کردم هنوز متوجه نمیشین و این ایده رو گذاشتم انشالله برای سال اینده این عکسا رو هم ب همین نیت گرفتم پشت صحنه عکسا خیلی باحال بود😂😂هرچی عروسک واسباب بازی و بزن و برقص و هنرنمایی داشتیم رو کردیم ک فقط چند لحظه بشینید و نگاهاتوت ب یه سمت باشه خیییلی خندیدیم😂😂اخه مدام یکی تون میخواست یه چیز برداره و.. با کلی بند و بساط موفق ب گرفت گرفتن این عکسا شدیم😂😁😉😙 ...
12 تير 1398

امیررضا مشغول گردگیری خونه😁😙😙

یکی از سرگرمی هایی ک خیلی خوشت میاد و بشدت استقبال میکنی کمک کردن ب مامان تو کار خونه مخصوصا گردگیری و اشپزیه گردگیری بخاطر اسپری کردن پاک کننده و اشپزی بخاطر روشن کردن میکسر وهم زدن غذا و.. وقتی میبینی مشغول کاریم ک دوست داری کمک کنی میایی میگی مامان من چکار کنم؟؟ ومیگم بیا کمکم وبعد میری تو اتاق ومیگی حالا صدام بزن😂😂 منم میگم امیررضا مامان کجایی بیایی کمکم😂😂 میدوی از اتاق سمتم و میگی جانم؟؟صدام زدی؟؟😂😂😂😂😂 و بدین طریق دل مامانو میبری😙😙😙😙 تو این عکس از خواب بودن مهرانا استفاده کردم و کمد لباسامو مرتب میکردم و برا اینکه نری سمت اجی و بیدارش کنی ازت خواستم تخت روتمیز کنی😙😙 ...
12 تير 1398

اولین تجربه گلپسری از پاک کن😙

کاربرد پاک کن رو جدیدا یاد گرفتی و خیییلی برات جالب و عجیب بود😚 اولین باری ک نشونت دادم و گفتم پاک کنه زیربار نمیرفتی و میگفتی نه!!!شیشه پاک کن نیست..حالا بگو اسمش چیه؟؟؟ و چند باری از من اصرار و از تو انکار تا بالاخره رضایتت جلب شد😂😂 برات تو دفتر نقاشی گل و ماه و ستاره و شیشه شیر و .. میکشیدم و پاک میکردم و متعجب میگفتی..پس گل کجاس؟؟😲😲😲 یکی دوبارم گریه کردی و نقاشی ت رو میخواستی😂😂😂😂 جونم فدات امیررضا ک اینقد احساساتت قشنگه😙😙 وقتایی ک هرچیز جدید تجربه میکنی خیلی حس خوبی پیدا میکنم هم اینکه خودم یادت دادم حس غرو ر دارم هم اینکه میبینم داری بزرگ و بزرگ تر میشی حس دوگانه مادرانه م شکوفا میشه..😙😙 دوگانه یعنی هم ا...
10 تير 1398

اولین مو کوتاه کردن مهرانا گلی

  از بدو تولد تا یک سالگی موهاتو کوتاه نکرده بودی کمی نامرتب و نا هماهنگ بلند شده بودن بخاطر همین بردم ارایشگاه و ب موهای قشنگ صفایی دادیم😚 خداروشکر گریه نکردی اما چون مدام قیچی و اسپری اب به موهات میخورد یه حالت اذیتی داشتی و بیشتر بهونه میگرفتی برا ارایشگاه بردن هر دوتا بچه ها لباس هایی تنشون میکنم ک عمرشون رو کردن و باید دور انداخته بشن اینطوری دیگه اگه مویی ب لباستون ریخت خیالی نیست😚 مبارکت باشه عزیزه دلم😚😚ب مناسبت اولین مو کوتاه کردنت صدقه کنار گذاشتم انشالله تنت سالم باشه مهر مامان😚😚😚😚 مهرانا یک سال و چهار روز سن داره ...
9 تير 1398