امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

من و وروجک هام

مهرانا و بادکنک داداشی😙😂

شب قبلش امیررضا این بادکنک رو خرید و اومد خونه و مشغول بازی شد چند باری خواستی ک بادکنکشو ببری ک اجازه صادر نشد و یه بادکنک دیگه بهت دادیم فردا صبحش زودتر از داداشی بیدار شدی و تا چشمت ب بادکنک افتاد انگارر ک گمشده خودتو پیدا کردی با ذوق و خوشحالی بدوووو رفتی سمتش خیلی برام جالب بود ک یادت بود دیشب تحریم بودی و الان مطلقا ازاد😂😂😙😙 اینجا یازده ماه و هشت روز سن داری😘😘 عمرت طولانی عشق مامان😘😘😘😘😘 ...
20 خرداد 1398

یازده ماهگی و اولین قدم های گلدختری😙😙

یازده ماهگی رو با یه اتفاق شیررررین شروع کردی و قدم های کوچیکتو ورداشتی همیشه لذت بخش ترین مراحل رشد یه نوزاد دندون دراوردن و راه رفتنه اون لحظه س ک میخوام از شدت خوشحالی و هیجان پرواز کنم دو ماهی میشد ک دست میگرفتی ب دیوار و با تکیه راه میرفتی اما از این ماه میتونی تنهایی از روز زمین پاشی و بایستی و چند قدمی برداری از اولین بار ایستادن ها و راه رفتن هات فیلم گرفتم اولین باری ک راه میری اونقددددد خوشحالی ک از ته دل میخندی و تا من میگم بیا بیا از تهههه دل میخندی یه حالتی بین استرس افتادن و شادی تونستن... اونقد حالتت قشنگه ک منم باخنده هات میخندم😙😙 حس میکنم اگه امیررضا نبود زودتر و سریع تر و بیشتر میتونستی مس...
20 خرداد 1398

اولین کفش مهرانا خانوم😘😘

تا قبل از این پاپوش داشتی و جوراب و اولین کفش ت رو ب مناسبت عید فطر و تو سن یازده ماه و ده روزت خریدم تو فروشگاه ک بودیم و خریدم امیررضا میخواست ک پا کنه و میگفت پس آقا چی؟اما متاسفانه کفش مناسب آقا نداشت و بهمین خاطر فعلا کفش های قشنگ و نازت تو کمد مخفی ن تا اولین فرصت برا جناب داداشی هم کفش جدید خریده بشه😁😙 وای یعنی میشه برسه اونروز ک با این کفش ها تو پارک بدو بدو کنی🤗🤗🤗 ...
16 خرداد 1398

آلو سبز خور حرفه ای😂😁

عاشق الو سبزی و دو لپی میزاری تو دهنت و باهاش لثه هاتو میخارونی😙😙 خداروشکر چیزی رو قورت نمیدی و فقط در حد لثه خواروندن هست وبعداز مدتی از دهن در میاری خوراکی های ترش وملس مثل لواشک..قارا..قره قروت و حتی کشک رو هم خییییلی دوست داری و تو هر شرایطی دست رد بهشون نمیزنی😁😙 مهرِ مامان تو این لحظه یازده ماه و شش روز سن داره😘😘 عشقم عمرت طولانی و باعزت😘😘 ...
16 خرداد 1398

امیررضا و کش موهای مهرانا😙😙😂😂

موهای مهرانا برعکس موهای داداشی کم پشت و نرم و یکم موج داره گاهی براش گیره میزنم ک وسط مهمونی متوجه میشم گیره نیست و حالا میمونم فرفری خودمو چکارش کنم😁😘😘😘 و جدا از همه اینها عااااشق خرگوشی بستن موهای دخترمو بهمین برای گلدختری کش مو گرفتم و همینکه رسیدیم خونه و خواستم بستنو رو سرش امتحان کنم یهو امیررضا سر رسید واصرارر ک برا منه و منم میخوام😂 منم چون دوست ندارم از الان تفاوت های دختر و پسر و .. رو بدونه و در اینده بلوغ زودرس بگیره و.. بش گفتم اینا مال اجین..شما موهاتو ببندی نمیتونی شونه ش کنی و.. اما زیر بار نرفت و منم بدون حساسیت موهاشو بستم😂😙 گاهی میادبهم میگه مامان من پسرم؟میگم اره میگه نه دخترم میگم نه مامان شما پسری چو...
14 خرداد 1398

رابطه مهرانای یازده ماهه و بابایی😙😙

رابطه ت کمابیش با بابایی بهتر شده و حداقل دیگه وقتایی ک‌تو خونه ایم و بابایی از کنارت رد میشه نمیزنی زیرگریه و باری ک بابا لباس تن کنه ک بره بیرون میری دنبالشو و میخوای ک باهاش بری وقتایی ک تو خونه ای برا چند دقیقه ای میتونی پیشش باشی و وقتایی ک امیررضا ب جمعتون اضافه بشه باز شرای بهتره و از بازی های بابا و داداشی خیلی لذت میبری و با خنده و شادی اونا لبخند ب لبت میاد و بطور کلی ب نسیت رابطه امیررضا و بابایی ک تا الان رو براه نیست و فققققققط مامان باز چند درجه ای بهتری😘😘 ولی خوب همچنان بشدت بهم وابسته و کافیه از این اتاق ب اون اتاق برم فوری میایی دنبالم و غذا و شیشه و خواب و لباس عوض کردن و حموم و.‌. فقط ...
12 خرداد 1398