یروز بدون خاله ندا🙁
یروز خاله ندا کارگاه داشتن و نتونستن بیان مدرسه و بجاشون خاله ساجده اومد تا رفتی تو اتاقت دنبال خاله میگشتی و دستت رو میبردی روی گوشت و مثلا تلفنی با خاله صحبت میکردی و میگفتی اِدا.... باز خوبه ک با خانواده خاله ندا اشنایی داری و در نبود خاله ندا و کنار سایر خانواده خیلی اذیت نمیشی..هرچند هیچکی رو ب خاله ندا ترجیح نمیدی😙😙😉 چند روز بعدشم رفتیم خونه خاله و خاله اماده شدن ک برن کارگاه اموزشی و تا دیدی خاله مقعنه بسر کرده رفتی بغلش و باهامون بای بای میکردی و تا میاومدم پیش صداتو ب نشون اعتراض بلند میکردی و میخواستی ک تورو از بغل خاله نگیرم و با خاله بری😁😁 دخمل ناز نازم اخه تو این کارها رو از کجا یاد گرفتی😁😙😙 ...