امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

من و وروجک هام

امیررضا و سایه ش😂😁

اولین باری بود ک متوجه سایه ت شدی و برات جالب بود ک هر کاری انجام میدی سایه ت هم انجام میده و من و اجی هم ب جمع سایه ت اضافه شدیم و کلی شکلک های متفاوت در میاوردیم و حسابی خندیدیم ...
24 ارديبهشت 1398

اولین ظرف شستن گلپسری😘😘

عشقم امیررضا خییییلی مهربونی خییییلی خاله کلثوم همیشه میگه اولین پسر بچه ای هستی ک اینقد با مهر و محبت و مهربونه تا میبینی طرف مقابلت ناراحته یا درد داره یا.. زود متاثر میشی و چهره ت در هم میره از شدت فشار کاری و بغلی بودن اجی عصب های دستم خیلی درد میکنن و یروز دستمو اتل بسته بودم و اومدی گفتی ماما دستات درد میکنه؟ماساژش بدم؟ بعد گفتی مامت دیگه ظرفا رو نشور و اجی بغل نکن تا خوب شی دردت ب جونم گلپسرم..همین جملات محبت امیزت بهترین داروی دردامه و خوب خوبم میکنه😚😚 یه شب بعد از شام گفتی من میخوام ظرفا رو بشورم و چون قدت نمیرسید چارپایه گذاشتیو واقعا هم ظرفای شام رو کامل شستی و من فقط اب کشی میکردم از بابت ...
20 ارديبهشت 1398

مهرانای مامان و دوچرخه سواری

چون میبنی داداشی میشینه روی دوچرخه دوست داری ک خودتم بشینی جدیدا هرچی ک دست امیررضا ببینی میخوای و هر کاری ک انجام میده رک دوست داری انجام بدی واقعا درسته ک میگن خونه هایی ک چند تا بچه دارن اگه اولی رو خوب تربیت کنن کار بقیه راحت تره چون همگی از قبل از خودشون تقیلید میکنن داری دنبال امیررضا میگردی و میخوای ببینی عکس العملش چیه اخه خوب میدونی ک دوچرخه اقاس😁☝ دیدی خبری از داداشی نیست و حسابی خوشحالی😂😂😂 البته خدارو شکر هردوتون بهم خیلب کم و در حد طبیعی حسات میکنید و هزار مرتبه شکر خیلی باهم خوبین وهوای همو دارین و هر وسیله ای ک هرکدومتون بخواین بهم میدین یعن اینطور اموزشتون دادم ک هر وسیله ای مال هردوت...
19 ارديبهشت 1398

امیررضا بابا میشه😂

لباس بابایی تن میکنی و تا ساعت ها بابایی میشی و اگه صدات کنم امیررضا میگی من محمدم و امیررضا ایشونه(منظورت بابایی) وقتی این حالتها رو میگیری خیلی بامزه میشی وهمگی سیر خنده میشیم جدیدا موقع بازی اجازه صحبت ب هیچکی نمیدی و تا یه جمله خارج از بازی میگیم میگی لطفا کسی حرف نزنه و ماهم چون میدونیم مقتضای سنت هست رعایت میکنیم😉😙 ...
19 ارديبهشت 1398

باغچه مدرسه و برداشت گوجه

باغچه مدرسه بعد از سال ها زباله دونی امسال زیر کشت رفت و بین سه کلاس تقسیم شد و دانش اموزا متناسب با فصل سبزی و میوه فصل رو کشت کردن و محصول رو برداشت محصولاتی مثل سبزی ماهی*جعفری*شوید*تربچه*شاهی*گوجه*بادمجون*باقله*بامیه*خیارچنبر و... از چیدن میوه ها لذت میبری و موقع برداشت محصول باکمک دانش اموزا شخص خودت میوه رو از بوته ش جدا میکنی😙😙😙 الهی باغچه دلت همیشه سرسبز باشه عشق مامان😙😙 ...
19 ارديبهشت 1398

سفر ب ابادان و کنز و ماشین رنگی😙😙

یه اخر رفته ب بهونه خرید ادویه و بازی های فکری رفتیم ابادان و اولین مقصدمون کنزالمال بود اونم فقط و فقط بخاطر ماشین های بچه ای ک کرایه میدن و سوار میشی و کل پاساژ رو دور می زنی خیییییلی این ماشین ها رو دوست داری و بهشون میگی ماشین رنگی اونقد از ابادان و کنز و ماشین سواری و.. لذت بردی ک بازم تا مدتها میگفتی مامان تعریف کن ابادان کجا رفتیم و من باید لحظه ب لحظه ش رو برات مرور میکردم و تا حدی ک دو روز بعد ک رسیدیم مدرسه تا دانش اموزا رو دیدی گفتی مامان بیا براشون تعریف کن کجا رفتیم و..😁😁 ...
19 ارديبهشت 1398

روزمعلم سال۹۸

اولین سالی بود ک جشن روز معلم رودرک میکردی و متوجه شدی جشن یعنی چی! از روز قبلش بهت گفتم مامان فردا بچه ها برات جشن تولدگرفتن و لحظه شماری میکردی ک کی فردا میشه هر کیکی ک ببینی فکر میکنی جشن تولدته و بهنین خاطرم تموم کیک کلاس ها رو کیک تولدت تصور میکردی خیییلی خوشحال بودی و از دیدن اینهمه بادکنک و شمع و تزیین و شادی دانش اموزان سر ذوق اومده بودی و حسسسابی بهت خوش گذشت بار اولی بود ک برف شادی میدیدی و مثل هر اتفاق جدیدی تا یک هفته تو خونه فقط صحبت جشن تولد تو مدرسه(روز معلم) و خاطراتش بود انشالله یکروز برسه بری مدرسه و روز معلم برای دبیر عزیزت ب پاس زحماتش هدیه بخری تو این لحظه دو سال و هشت م...
19 ارديبهشت 1398