امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
مهرانامهرانا، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

من و وروجک هام

لحظه لحظه ی زندگی ندارمت اما همیشه دارمت..💔

امسال روز مادر اولین سالی بود ک ماما نبود و نمیتونستم بهش تبریک بگم...خیلی خیییلی سخت بود از سه روز قبل همه بغض کرده بودیم و اوج دلشکستی مون یکروز قبل از روز مادر بود واونم زمانی ک وضعیت های مخاطبین رو میدیدم ک همه برا مادراشون تبریک گذاشتن...تصویر گذاشتن و دست و چهره مادر رو میبوسن...وای نگاهشون ک میکردیم خرررررد میشدیم... همون لحظه از ته دل دعا میکردم کدومشون داغ مادر نبینن و اما از یه طرف خیییییلی دلتنگ تر میشدم این بودخلاصه حال و هوای من در اولین سال روز مادر بدون مادر... اما در میون این همه دلتنگی و بغض و اه و گریه دوتا پیام خیلی حال دلمو خوب کرد خییلی عزیزم خاله ندا و خاله رباب در ظاهرفقط پرستا...
8 اسفند 1397

اولین ماشین سواری امیررضا گلی😙😙

اولین ماشین سواری ت رو سوار شدی...دیدی دارن میچرخن شروع کردی گررریه کردنو ک میخوای سوار شی اما بابا مخالفت میکرد و میگفت برات خطر داره اما من مقاومت کردم و گفتم هیج خطری نداره و هروقت بلد شدی مسئولش دستگاهو نگه میداره و.. تا بالاخره سوار شدی و کللللللی کیف کردی امیررضای مامان الان دو سال و پنج ماهشه😙عمرت طولانی و با عزت عزیزه دلم😚😚 ...
6 اسفند 1397

خوردنی منو پشه ها خوردن😊

ووووای خدا تو ک صدیقه کوچولوی منی😙😙😙 هروقت نگاه ب چهرت میکنم و شیطنت تو چشماتو میبینم ناخوداگاه یاد خودم میافتم و عکسای کودکی خودم ب یاد میاد چ حس خوب و دلچسبیه وقتی پاره تنت شبیه خودت باشه انگار ک با دارم باهات بچگی و کودکی میکنم 😙😙 اصلا یه جورایی حس میکنم خودمم ک دارم دوباره کودکی میکنم شایدم ب همین دلیله ک پای ثابت تموم شیطنت ها و خرابکاری هاتم و برای هر کاری بهت دلگرمی میدم و مشوقت هستم مخصوصا کارهای هیجانی و اکتشافی😘😂😚😙 بعد از رفتن ب پارک ارم تموم بدنت دونه دونه های ریز زد و من حدس زدم قطططعا ابله مرغون باشه و بردم دکتر اما چون تب و خارش نداشتی تشخیص دکتر اگزما و حساسیت پوستیه اما حدس ما اینکه بخاطر حشره های ...
4 اسفند 1397

یه روز خوب با خوب ترها😙

خاله ساجده نوبت ازمایش ازدواج داشت و فرصت خوبی بود برا اینکه ناهار رو دورهم باشیم و توافق نظر ب پارک ارم شد امیررضا از اینکه خاله ها اومدن ب خونمون خییییلی خوشحال بود و باورش نمیشد توی پارک هم دیدن میمون ها و حرکاتشون برات جالب بود وباتعجب نگاه میکردی بعدش رفتیم پارک بادی و اونقدددد خندیدیم ک اشک از چشمامون میاومد اخه رفتی پارک بادی و از پله هاش ک رفتی بالا میترسیدی بیایی پایین و همونجا نشستی بعد ک همه بهت میگفتیم بیا پایین خودتو ب اون راه میزدی ک مثلا دوست نداری بیایی و با اهنگی ک توپارک پخش میشد ریتیم میگرفتی و حرکات موزون انجام میدادی😀😀😀 هرچی هم صدات میزدیم و میگفتیم بیا پایین خودتو ب نشنیدن میزدی ...
3 اسفند 1397

خوابیدن رو تشک مامان😁

جای خواب گلدختری روی پتو بالشت خودشه اما شبها اوونقد تکون وغلت میخوره ک نصف جای منو میگیره و گاهی مجبورم کلا جابجا بشم اخه نمیتونم شازده کوچولو رو جابجا کنم ممکنه یهو از خواب بپره و بیدار شدن همانا و شب زنده داری همانا 😊😊 ...
3 اسفند 1397

آشپزباشی⛾

هرسال یروز از روزهای نوبت دوم رو ک درس های سبک تری دارن رو ب اشپزی اختصاص میدیم و دانش اموزا از خونه مواد غذایی میارن و تو مدرسه اشپزی میکنن و ناهارشونو میخورن البته چون از همه قشر دانش اموز داریم تاکید میشه گروه ها غذاهای ساده و کم هزینه پخت کنن هدف از برگزاری اول از همه تنوع و خوش گذرونی دانش اموزا بعد اینکه قدر مادرای زحمتکش رو بدونن ومتوجه شن پختن هر وعده غذایی ج سخته و ب هرغذایی و دستپختی خرده نگیرن😉 دانش اموزا رو گروهبندی میکنیم و به هر گروهی برحسب *صبروحوصله و اخلاق *سرعت عمل *صرفه جویی و عدم اسراف *سلیقه و خوش مزگی امتیاز میدیم خلاصه مراسم خیلی خوبیه و هم خوش میگذره هم کاربردیه تو این مراسمم ک سر...
3 اسفند 1397

رشته رشته ی کلاف زندگیت پر از شادی😙😙

رشته های ماکارونی پخته شده از جمله خوراکی های سرگرم کننده س ک میزارم تو روروک و یک ساعتی باش مشغول میشی و میتونم ب کارهام برسم😙 خیلی برات هیجان داره و حسابی مشغولت میکنن اما وسطای سرگرمی از اینکه نمیتونی هر رشته رو کامل بخوری کلافه میشی و میزنی زیر گریه منم مثل همیشه خودمو بهت میرسونم و رشته ها رو ریز ریز میکنم و بهت میدم و اون موقع س ک غر غرکنان ب خوردن و بازیت ادامه میدی😙😙 نفس منی عزیزم..اینکی ک برات ماکارونی میزارم چون اکثر روان شناسان حوزه رشد هیجانی معتقدند بازی نوزاد با رشته های ماکارونی سبب رشد ذهنی میشه..اینو گفتم ک بدونی با تمووووووووووم مشغله هایی ک دارم از تربیت و نیازهای روحی تون غافل نمیشم و به هر کدومتون ط...
2 اسفند 1397